تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

کنترل گر درون

سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۱۰ ب.ظ

چشمهایم را به زور باز میکنم. خسته ام و نایی برای بیدار شدن ندارم. بوی قرمه سبزی تمام اتاق را پر کرده. آه بله دیشب شام پزون داشتیم. خوراک مرغ و قیمه و قرمه را همزمان بار گذاشتیم و گوشت قیمه دیرپز بود و قرمه به هیچ صراطی جا نمیفتاد. لباس ها را هم شسته بودیم و هم خشک کرده بودیم و هم تا کرده توی کشو گذاشه بودیم. تمام شبکه های اجتماعی را هم زیر و رو کرده بودیم و محمد حتی یک دست با لپ تاپ بازی کرده و ساعت حوالی ٢ بامداد بود و هنوز که هنوزه نه گوشت قیمه پخته بود و نه قرمه جا افتاده بود. نه تنها باید صبر میکردیم بپزند که نیم ساعتی هم صبر لازم بود تا محتویاتشان خنک شده و بسته بندی کنان تقس شوند بین یخچال و فریزر. این قسمت همیشه به عهده من بود و محمد صرفا برای همراهی بیدار می ماند که من غصه نخورم. اما خواب و درد پا امونم را برده بود. سرم را هر جا میگذاشتم در لحظه خوابم میبرد. محمد را کشاندم تا آشپزخانه و برایش توضیح دادم که چه طور و در چه ظرفهایی و طبق چه قاعده ای قیمه و قرمه را بسته بندی کند و توضیح دادم که یک ساعت بگذارد بپزند و بعد زیرشان را خاموش کند و نیم ساعتی زمان بدهد برای خنک شدن. آلارم گذاشت و خیالم را راحت کرد که بخوابم. آماده ی خواب شدم اما چیزی در درونم وعده میداد که محمد یک جای کار را اشتباه میکند. مثلا قرمه را به جای بسته بندی و ظرف کردن با قابلمه در یخچال خواهد گذاشت یا آب قیمه تمام میشود و محمد فراموش میکند سر کشی کند. آخ تازه یادم رفت که بگویم لیمو عمانی های هر دو خورش را هم تقس کند بین ظرف ها اما جون توضیح و تشریح نداشتم. صدای آلارم اول را که شنیدم خواب وجودم را گرفت و و من دیگر نفهمیدم آب قیمه و لیمو عمانی ها چه شد و غذا ها ظرف شدند یا با قابلمه توی یخچال رفتند. صبح بوی قرمه و شمبلیله هنوز توی هوا بود. آه بله. شام پزون! راستی محمد ظرف کرد؟ توانست بیدار بماند؟ قابلمه و لیمو عمانی ها چه شد؟ بوی قرمه سبزی چقدر شدید است، کاش برای وعده ی ناهار امروز بخوریم. اما محمد چه کرد؟ دست و پایم جون ندارد. خسته ام و حال ندارم خودم را تا آشپزخانه بکشم و نتیجه را بررسی کنم. شاید اصلا نباید هم بررسی کنم. به هر حال مسئولیت کار با او بوده و من نباید مدام به دنبال کنترل کارها باشم. مطمئنم شبیه به من ظرف نکرده اما لابد قاعده ای انتخاب کرده و همان را پیاده کرده که گرچه متفاوت اما غلط نیست. همان بهتر که دست از کنترل بردارم و خودم را به بوی قرمه و تصویر ماست و خیار و ته دیگ طلایی شده بسپارم. 

ولی یعنی میگویی به کل به یخچال و نتیجه کار فکر نکنم و سرک نشکم؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۲۱
راحله عباسی نژاد

نظرات  (۲)

۲۱ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۱۰ مریم میرزایی
آخ آخ که چقدر این شبیه حالت‌های من بودش و روزهایی که کارها رو میسپرم به محمد ولی هنوز توی فکرشم. کاش راه فراری از این فکرها بودش ...
پاسخ:
تازه فک کن محمد شما تجربه زندگی تنهایی رو به مدت یکی دو سال داره :))
:)))))
کنترل‌گر درون منم بیدار شد. بیا بگو آخرش چی شد :دی
پاسخ:
:))) آخرش قرمه دیر جا افتاده بود و اینقدر داغ بوده که محمد نریخته تو ظرف پلاستیکی (ضرر داره) و با قابلمه گذاشته بود تو یخچال. جاتون خالی عالی بود :)) قیمه هم قشنگ هم پخته بود هم ظرف شده بود و تقس شده بود بین یخچال و فریزر.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی