تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

۱ مطلب با موضوع «قرائت خونه نوشت» ثبت شده است

برای بار هزارم امروز میگه دوستت دارم. 

میخندم میگم چی شدی آخه؟ 

میگه هیچی. دوست دارم همه اش ابراز علاقه کنم امروز، به کسی هم ربطی نداره. دوستت دارم. میخوام هی بگم.


یه ذره دیگه فکر میکنه و میگه: یادته همه اش میگفتن به مرد توصیه شده توی خونه به زنش ابراز علاقه کنه و بگه دوستت دارم؟ 

میگم خوب؟ 

میگه خیلی مسخره است آخه. مگه جور دیگه ای هم میشه زندگی کرد؟ 


میخندم و ته دلم داره میره که غنج بره که یهو چشمم میخوره به کف آشپزخونه و دادم میره هوا که محممممممد. کف پات چرب بوده، همه ی آشپزخونه رو به گند کشیدی. 


خرده روایت های عاشقانه یک کنترل گر غرغرو و سرشلوغ و یک آشپز دپسرده ی عاشقِ منتظر ویزا


پی نوشت: حال من رو اگر میپرسید، خسته ام و با اینکه همه اش دارم کار میکنم هنوز از همه چیز عقبم. عاشق درسام هستم و وقتی یه مقاله رو خوب نمیخونم یا یه مطلبی رو خوب نمی نویسم یا سر کلاس خوب گوش نمیدم، از اینکه اون مطلب رو یاد نگرفتم، برای "خودم" ناراحت میشم (نه نمره، نه مدرک و نه هیچ چیز دیگه)، و روزی نیست که فکر نکنم کار خدا بود که منو رسوند به انسان شناسی. وگرنه که چطور امکان داره یه رشته ای اینقدر با علائق یکی بخونه؟ 


۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۴۷
راحله عباسی نژاد