تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

گناه

شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۰۵ ب.ظ

به حتم با کتاب ها و فیلم هایی با محتوای حلالیت طلبی و بخشش و اینها مواجه شده اید . همیشه هم یک آدم درب و داغان با یک خروار گناهِ ریز و درشت و البته بیشتر همان درشت پیگیرِ پیدا کردنِ آدم های مختلفی است که روزی روزگاری سرشان کلاه گذاشته ، بهشان دروغ گفته ، میانه شان را شکرآب کرده و قص علی هذا. و من همیشه حسرت می خوردم که چرا جای این آدم ها نیستم تا خطاهایم در طول زندگی آنقدر پررنگ و مشخص بوده باشد که برای حلالیت طلبی کار ساده تری پیش رو داشته باشم . فکرم این بود که مثلا من که نه ذزدم نه قاچاقچی و نه قاتل ، هرگز گناه کبیره ای به آن مفهوم مرتکب نخواهم شد، یا حداقل مرتکب نشده ام پس همه گناهان و حق الناس های به گردنم محو و ریز در سرتاسر زندگی ام پخش شده است. بدون اطلاع من. 

حالا که به زعم خودم خطایی کرده ام که به همان نسبت که آن را خطا نمی دانم ، درست هم نمی دانم! و کمی در پیشگاه وجدانم احساس عذاب وجدان می کنم . حالا حس می کنم که دیگر علاقه ای به گناه کبیره و bold ندارم . تمام مدت فکر می کنم که اگر الان بمیرم . اگر کسی از او حلالیت نگیرد . اگر ، اگر ، اگر ... . 

تجربه ای است که دو سه روزی من را با خودش درگیر کرد. به خصوص که اطمینان عمیق نداشتم و ندارم که آیا حقیقتا گناهی صورت گرفته است یا نه. دوست نداشتم اتفاق بیفتد . ولی حالا که اتفاق افتاده، حس می کنم کمی بزرگتر شده ام و به چارچوب اخلاقم بیشتر فکر می کنم .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی