تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

پروژه

شنبه, ۷ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۳۰ ق.ظ

از پشت پرید جلوم گفت : راحله 3D پروژه ما رو می زنی دیگه ؟ اولش نفهمیدم چی میگه ولی گفتم باشه . ادامه داد که راحله خیلی از دستت شاکی هستم ها !! یه رفتارهایی از خودت بروز دادی این چند وقت که اصلا فکرش رو نمی کردم از تو بر بیاد . گرفتم منظورش رو ولی خودم رو زدم به اون راه که یعنی چی ؟؟ مگه  اصن من و تو این چند وقت با هم ارتباطی داشتیم که کاری کرده باشم ؟ گفت حالا بزار  فلانی هم بیاد ، اون وقت از خجالتت در میایم که غیبتت هم نشه . بعد هم رفت . لپ تاپ رو زدم زیر بغلم و رفتم تو سایت . فلانی دیگه ای که قرار بود ازش درباره ی پروژه بپرسم با یکی دیگه از فلانی ها نشسته بودن و داشتن راجع به پروژه حرف می زدن. لپ تاپ رو با یه دو دلی ای گذاشتم روی میز جلوی فلانی دوم و اشکالات پروژه ام رو بهش گفتم تا کمکم کنه. همه اش چشمم به فلانی سوم بود که داشت حرص می خورد . حرفای فلانی دوم که تموم شد پرسیدم : ببین شبیه سازی که دیگه نمیخواد ازمون استاد ؟؟ فلانی سوم که تا الان ساکت مونده بود با یه عصبانیتی گفت : بابا تا همین حد که شماها انجام دادین رو هم نمیخواست ، شماها جوگیر شدین! ما همین قدر هم جلو نرفتیم !! در این حد واکنش نشون دادم که آره راست میگی و اصن شما هم بدین سه بعدی اش رو من انجام میدم . کارم تموم شد و برگشتم پیش همون که 3D رو کرد تو پاچه ام . گفتم پاشه بیاد ببینم چی میگه ! حدسم درست بود . فکر می کردن ما پروژه رو بستیم گذاشتیم کنار و نمی خواستیم بهشون بگیم . همه اش هم داریم می پیجونیمشون . وقتم رو تلف نکردم توجیهش کنم . یه عذر خواهی سر سری کردم و یکم هم تقصیر رو انداختم گردن هم گروهی ها و دست آخر هم دست کردم تو کیفمو دست نوشته ی پروژه رو دادم بهش گفتم بدو کپی بگیر میخوام برم .

از دانشکده اومدم بیرون. گوشی رو در آوردم و به فلانی اول اس ام زدم که : حاجی آخه آدم با تیکه درباره ی پروژه می پرسه ؟ آخه هفته ی قبل برگشت بهم گفت که ما هنوز هیچ کاری نکردیم. منم خیلی صادقانه گفتم ما هم هنوز به هیچی نرسیدیم . موتورمون ماله پژوئه و گیربکسمون ماله سوبارو. پوزخند زد و گفت secret بازی درمیاری ها عباس ! حالم خوش نبود که سر به سرم بزارن و زورکی خندیدم و گفتم نه به خدا ! همینه که گفتم . باور نکرده بود . آخر اس ام اس بهش گفتم که پروژه رو دادم به هم گروهیت کپی بگیره . بعدش هم دوباره تاکید کردم که اون روز که تیکه انداختی واقعا هیچ کاری نکرده بودیم . ابلهانه بود که باور کنه ولی دوباره گفتم.

جواب داد که تو هم با اون دوزاری کجت !! منت گذاشتی سر ما . لابد به خیالش بازم تیکه انداخته بود.

بحث نکردم دیگه . عذرخواهی هم که نمیخواستم بکنم. حرفی نمونده بود . گفتم خودت دوزاریت کجه. خواهش.

ادامه داد ولی . شاکی اما با لحن دوستانه جواب داد که ناامیدم کردی و ازت انتظار نداشتم و همه منو این ترم روسفید کردن ولی بازم از تو انتظار نداشتم .

به حساب اینکه آدم باهوشیه و با کد دادن میتونم یادش بیارم که اولش موقع گروه بندی از خودش پرسیدم که هم گروهی داره یا نه که این مشکل پیش نیاد، و اونم صریح گفت آره . از جوابش فقط خنده ام گرفت . گفت که چه ربطی داره و تو پرسیدی هم گروهیم کیه؟ و تازه اون موقع تو با هم گروهی فعلیت بودی . بعد هم گفت که اگر نمیخواستی پروژه رو بدی خو از اولش میگفتی والسلام .

خسته بودم . نگفتم که من و هم گروهی فعلیم یه هفته بعد اسم دادیم واسه گروه بندی ها . عوضش تو سه یا چهار تا اس ام اس تمام روند پروژه رو از همون روز که دیده بودمش براش توضیح دادم . ببین من تو رو یک شنبه دیدم و واقعا کاری نکرده بودیم . دوشنبه هم گروهیم تنهایی تو خونه ایکس چیزا رو حساب کرد. سه شنبه کاری نکردیم و از خود شما گزارش یه گروه دیگه رو گرفتیم . 4 شنبه هم شما نبودین و ما ایگرگ چیزا و زِد چیزا رو حساب کردیم . تهش هم گفتم نمی دونم چرا این قدر همه فکر کردن ما جلوییم .

خندید و گفت بس که secret بازی در میارین . بدت نیاد ها ولی تهرانی بازی داری در میاری .

لبخند فرستادم . لبخند فرستاد .

پی نوشت 1 : یک بیماری ای بین بچه های Rank  هست که توهم دارن هر رنکی در هر لحظه داره یه پروژه یا یه تکلیف یا یه تحقیق می نویسه تا بدوئه بره نمره بگیره . البته در بسیاری از مواقع راسته ولی نه همیشه . دیفالت همه اما اینه که اگر دو تا رنک نشستن روی پروژه و فقط فکر کردن پس قطعا یه فاز از اون پروژه جلو رفته . البته نمی دونم که این بیماری باعث میشه که یکی rank بشه یا برعکس. هر کدوم که هست ، حداقل این دفعه که دامن من رو که تنم به تنه ی rank ها خورده بود توی این پروژه بدجوری گرفت.

پی نوشت 2 : تیکه انداختن ماله وقتیه که مطمئن باشی طرف یه کاری کرده نه وقتی که نکرده . بعد تازه دو قرت و نیم هم باقی باشه که چرا به خودت نیومدی وقتی بهت تیکه انداختم .

پی نوشت 3 : تهرانی بازی اسم مفهومی است که وقتی شهرستانی ها از یه رفتار تهرانی ها خوششون نمیاد بهشون نسبت میدن و لزوما مفهوم درستی نیست و به فراخور سلیقه ی هر آدم شهرستانی هم می تونه تغییر کنه . ناگفته نماند که همون طور که تهرانی بازی داریم ، مشهدی بازی، اراکی بازی و غیره هم داریم که باز هم هر وقت خواستیم یکی رو بزنیم ازش استفاده می کنیم . بعضا "ایرانی بازی " هم میگن دوستان .

پی نوشت 4 : آدم های زیادی پیدا میشن که در طول زندگی ام بهم یه تهمت طور زدن و منم بهشون لبخند زدم و حتما اونا هم بعدا تعریف کردن که طرف این قدر واقف بود به این عملکردش که حتی جواب هم نداشت بده . از من به خودم و بقیه نصیحت . هر وقت یکی در جواب نقدتون لبخند زد یعنی اتفاقا اون همین فکر رو درباره ی خودتون می کنه و فقط حال جدل کردن نداره .

پی نوشت 4 : اگر بخوای مورد قبول همه باشی باث حواست باشه که حتی از نکرده هات هم می تونن که دلگیر شن . کمتر پیش بیاد بهتون بگن : از فلانی که توقعی نداشتیم،  همیشه همین جوریه . اتفاقا از شما همیشع توقع دارند و شما هم باید سرتون رو بندازین پایین و پیروی کنید که یه وقت ایده آلیسم دوستان به هم نخوره.

پی نوشت 5 : فلانی سوم که اعتراض داشت پروژه رو زیادی بردیم جلو همیشه همین جوره و انگار نمی دونه که هر کس هر وقت که دلش بخواد و احساس می کنه وقتشه ، می تونه از فرصتی که اجبارا بهش دادن استفاده کنه و یه نیم پله توی رشته اش بالا بره . همه چیز نمره نیست . من سر این پروژه کار با solid  رو یاد گرفتم . حتی اگر استاد نخواد .

پی نوشت 6 : دنیای دانشجوها گاهی بسیار مضحک و غیر انسانی . خیلی زیادتر از بسیار حتی !

 

نظرات  (۲)

توام کلی در گیری دیگه خدایی الان همین پستت
پاسخ:
سوسن جریان درگیری چیه ؟؟ تو "هم " !! این "هم " به چه منظوره و به چه رویدادی اشاره داره ؟
باز "هم" مشهدى بازى رو اول گفتى! :)) لطفن در نوشتار بعدى رعایت کنین، چون از شما "توقع" هست دیگه. یعنى از یک خاله زنک بازى* چقدر نکته اخلاقى دراومده! * قصد رسوندن بار منفى نداشتم، فقط واژه جایگزینى به ذهنم نرسید.
پاسخ:
چشم :) رعایت میشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی