تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

 مدت هاست که شمارِ دانشجویانِ فعال و البته منتقد در زمینه های سیاسی- اجتماعی ، در این دانشگاهِ به اصطلاح مادر به کمتر از انگشتان دست رسیده است. وقتی می گویم فعال منظور کسی است که فراتر از حرف ، عمل می کند، آگاه می کند و تلاش دارد تا با ته مانده ی امیدش به اصلاح امور جامعه ی اطرافش بپردازد. ترس چندانی از بیان تفکراتش نزد دیگر دانشجویان ندارد و برای رسیدن به جامعه ی آرمانی اش هر چه در توان دارد به کار می گیرد. شعار نمی دهد. مثل یک عقل کل و از موضع بالا به دیگران نگاه نمی کند . خودش را جدای از مردم نمی بیند و وقتش را صرف اداهای روشنفکری نمی کند. دانشجوی فعال دغدغه دارد، دغدغه ای که به راحتی بایگانی نمی شود و با خواندن چند کتاب هم برایش جواب نمی یابد.

قبول که تا حد خوبی تقصیر گردن دانشجویان نیست . دغدغه هست، فعالیت بالقوه هم هست، اما متاسفانه در چند سال اخیر دانشجو فقط حق ورود به حوزه دانش داشته است و بس. ورود به میدان سیاست و اجتماع، آن هم با نگاهی پرسشگرانه، برای دانشجو عملی نابخشودنی محسوب می شده است. ستاره ای بر شانه ی دانشجو می زدند، اعتراضش را به وضع بحرانی کشور بی مورد تشخیص می دادند و غیر محترمانه روانه ی منزلش می کردند. به تدریج دانشجو را عادت دادند تا به جای حضور در متن جامعه، دل خوش کند به شبکه های اجتماعی و همدلی های مجازی و حق طلبی های مختصر مفید در قالب چند عکس و چند جمله و چند لایک. سوقشان دادند به حلقه های بسته ی دوستانِ نزدیکی که نهایتً حرکتِ مفیدشان چاپ نشریه های کم یا حتی بی مخاطب بود و بحث هایی که نتیجه ای معطوف به جامعه نداشت. پس طبیعی به نظر می رسد که بعد از مدتی نقش دانشجو به عنوان نوک پیکان نقادی، به مرور از صحنه سیاسی - اجتماعیِ ایران حذف شود.

با تمام این تفاسیر، دانشجو هم چنان جوان است و پر امیدترین قشر این سرزمینِ مه گرفته به حساب می آید. در این چند سال، گرچه داغ بسیار دیده است، ولی دلش به حال وطن و مردمی که هر روز یکی یکی زیر بار ندانم کاری های مسئولین گذشته کمر خم می کنند، می سوزد. دلش به حال خودش و تمام تحصیل کرده هایی که به هر دری برای رفتن می کوبند می سوزد. دلش می سوزد و خردمندانه و در یک مینی جنبشِ زودگذر و یک هفته ای، زنگ ورود دولت تدبیر و امید به عرصه ی سیاست کشور را به صدا در می آورد. دولتی که خدا را شکر تا امروز رو سفیدمان کرده است.

نتیجه آن که دانشجو در جریان اوضاع خودش، نزدیکانش و جامعه قرار دارد. بحث نفهمیدن، اهمیت ندادن و بی دغدغگی محض نیست. اتفاقا به بلوغ سیاسی هم رسیده و حاضر است با منطق و تفکر، و بدون دخالت احساسات آنچه را که به اصلاح امور می انجامد، بر گزیند. پس چرا بعد از روی کار آمدن دولت جدید مجددا ، ولی این بار با لبخندی گوشه لب، به خلوت خودش در دنیای مجازی باز می گردد ؟ چرا تغییر محسوسی در میزان فعالیت های بدنه دانشجویی دیده نشده است ؟

غیر از این است که سرگردان، به دنبال کسی، حرفی یا عملی هستیم که به ما یاد بدهد چطور می توانیم دوباره دانشجوی تاثیرگذار بر روی جامعه باشیم ؟ چطور می توانیم به غیر از دوران انتخابات، در آینده سرزمینمان دخیل باشیم ؟

شاید خالی از لطف نباشد که در سالگرد روز دانشجو از خودمان بپرسیم که : "برای گشایشِ مجدد دانشگاه به سوی جامعه، چه باید بکنیم ؟" یا به به زبانی دیگر "چگونه می توان دانشگاه را از شکلِ یک نهادِ بوروکراتیک در بیاوریم تا در صحنه ی اجتماع، اندیشه و تغییرِ اجتماعی نقش ایفا کند؟ "

یادمان باشد که 16 آذر را گرامی می داریم، چون از یک حادثه، فراتر رفته و به یک نماد بدل شده است : نمادِ دانش  جو، به عنوانِ وجدانِ آگاه و مداخله گرِ جامعه.

سرمقاله گزاره - منتشر خواهد شد در 18 آذر 1392

 

نظرات  (۸)

هیچ دلیلی نداره ک من دانشجو اینو بخونم و با مقاله تا اخر همراه باشم چون این حرف و هزار نفر دیگه هم زدن ... تازه شاید بهتر از این هر چند خودمونی خاسته بگه ... ولی این کافی نیست من هیچ حرف تازه ای تو این یادداشت نمی بینم
پاسخ:
هممم !! خوب حرف جدیدش که این بود که آقا جان ما الان نمی تونیم همون فعالیت های قبل 88 رو داشته باشیم ، پس چه کنیم ؟؟ ولی می پذیرم که حرف رو اولش دقیق نگفته ! حتی این نقد هم وارد هستش که کلا نتونستم منظور رو برسونم !!
آخ آخ از این همه کلیشه!!
پاسخ:
حرفم یعنی کلیشه است ؟ از چه لحاظ ؟
عزیزم  نوشتنش آسونه. مهمترین مطلب آگاهیه. این روزها آگاهی بدجوری جاش میان ما خالیه. من متاسفانه تا دوسال پیش که فارغ التحصیل شدم هیچ گونه آگاهی بین دانشجوها ندیدم. مطالعه غیر درسی بین دانشجوها دیگه واقعا داره کم می شه. البته من هم روزگاری تمام تلاشمو کردم نا امیدانه باید بگم تاثیرش ناچیز بود. و نتیجه اش ستاره های رو سینه ام شد و حتی تغییری که شما گفتی  هم تغییرش نداد. رویای ادامه تحصیلم نابود شد و برایم اهمیتی نداشت اگر این هزینه ای که من دادم حداقل تاثیری می داشت! متاسفام اما دید توام چندان عمقی نیست. عزیزم تا جایی که می تونی بخون و هیچ وقت شعار نده این مطلب رو بابت روز دانشجو نوشتی اما من الان دیدمش امیدوارم همواره موفق باشی ببخش اگر ناراحتت کردم.
پاسخ:
نه بابا ناراحت چیه ؟ میدونید به یک دوست دیگه هم که نظر دادن گفتم . خیلی نتونستم منظورم رو خوب برسونم گویا . من دقیقا مشکلم همینه که چطور باید آگاه کرد ؟ یا مثلا این که شما میگی ستاره دار شدین ولی کاش حداقل تاثیری داشت ، خوب چه باید می کردین که نکزدین تا تاثیر میذاشت؟! یعنی میدونید من اصلا شعار نمیدم گرچه که گویا این طور به نظر اومده ! اتفاقا میخوام بگم الان آدم ها یا شعار میدن یا شعار هم نمیدن ولی عضو خنثی هستن در جامعه! چه جوری عضو خنثی نباشیم و شعار هم ندیم ؟ مطلب من کاملا سوالیه و نقدی است بر این که آدم ها ( خودم حتی ) نمیایم بشینیم وقت بزاریم تا راهکاری برای بالا بردن تاثیرگذاریمون پیدا کنیم ! میدونید راستش به نظرم هم شما هم دوست قبلی که نظر دادن اصلا مطلب رو تا انتها نخوندین ! من دقیقا سوالم رو آخرش مطرح کردم ! الان هم دوباره خوندم و هر جور نگاه می کنم می بینم شعاری توش نیست ! خوشحال میشم بگین کجاش اینو می رسونه تا اصلاحش کنم ! :)
شاید اینجا جاى صحبتش نباشه اما اینو هم بزار به پاى اون نوشته ها که نمیتونم بدون کامنت ازش رد شم. دولت عوض شد، فضا تغییر کرد اما دانشگاه نه! چرا؟ چرا دانشگاه که پیشانى درک پیام هاست پیام تغییر ٢٤ خرداد رو هنوز حس یا شاید درک نکرده؟ چرا از بین وزراى پیشنهادى ٣ تا وزیر مربوط به جوانان رأى نیاوردند؟ چرا اون دو وزیر دیگه بعد از کلى کش و قوس ناپلئونى رأى اعتماد گرفتن و از روز اول با تهدید استیضاح روبرو شدند؟ میشه یه عالمه چراى دیگه هم آورد اما حیف که ٥٧٢ حرف دیگه میتونم بنویسم! وقتى وزیر نمیتونه رئیس دانشگاه مادر رو که دو سال حکمش تموم شده رو تغییر بده، وقتى تو همین چندماهِ سالنى که اسم چمران رو یدک میکشه به تریبونى براى شریعتمدارى و جلیلى و قالیباف تبدیل میشه و اون تریبون به میز محاکمه! وقتى ... میدونى؟ بى خیالش! حتمن میدونى، از منم بهتر میدونى. در بهترین حالت این دولت یک سوم قدرت رو داره و براى جبران خسارت ٨٨ به پیکره داشگاه و دانشجو خیلى بیشتر از این یک سوم و خیلى بیشتر از این چند ماهِ لازمه. به بچه ها نباش خرده گرفت، مخصوصن اونایى که بعد ٨٨ اومدن. قبل ورود شون به اندازه کافى از جنبش دانشجویى ترسونده شدن.
اول نوشتم بعد رفتم نظرات و پاسخ ها رو خوندم و دیدم منم با اینکه همه کارکترامو پر کردم اما به سئوال آخرى جواب ندادم. حالا نه اینکه جوابش رو میدونم و الان میگمُ از فردا دانشگاه گل و بلبل میشه و البته من از اتهام نخوندن متن تا انتها مبرّى هستم :) وقتى به دانشجو الغا بشه که وزیر مربوطه اختیار و آزادى عمل لازم رو نداره طبیعه که اونم سرجاى خودش بنشینه. تمام سعى مجلس و سایر نهاد هاى مربوط و نامربوط هم همین بود، تا اینجورى اون موج امید بوجود اومده رو که خودش میتونست آبستن خیلى از اتفاقات و تغییرات دیگه باشه رو فرو بنشوندند که تا حالا هم موفق بودن. ( یکى از دلایل عدم رفع حصر هم به نظر من اینه). سیاست آقاى وزیر هم فشار از پایین و بالتبع اون افزایش قدرت چانه زنى از بالاست. انگار این وسط یک حلقه مفقوده هست. البته هر رئیسى تا ابد رئیس نیست و دیر یا زود میره اما دانشجو میتونه این فرایند رو تسریع کنه یا از سرعت بیاندازه که به نظر من تو دانشگاه ما بچه ها انگیزه لازم براى ورود به این ماجرا رو ندارن. شاید شرایط واسشون هیچ وقت بحرانى نشد و یا اینکه یه تغییر چه سودى واسشون داره و از همه بدتر اینجا رو وسیله میدونن، هدف چیز دیگست.
روى این موضوع کلى میشه حرف زد و صحبت کرد، اما یواش یواش دارم یاد سینما ١ میفتم که نقد فیلم آخرش گاهاً از خود فیلم طولانى تر میشد :دى اما اینکه چطور یک فعال سیاسى- اجتماعى باشیم؟ به نظر من براى ورود به هر چیزى اول باید دغدغه اش تو انسان بوجود بیاد. حالا اصلن همه دغدغه مند شدن، بعدش از خودش میپرسه من اومدم و فعالیت کردم تا چه حد تو اجتماع و سیاست تأثیر گذار خواهم بود؟ این فعالیت ها تا چه حد تو آینده خودم تأثیر مثبت و منفى داره؟ حالا بماند که این فعالیت ها اکثرن بى اجر و مرد یا همون کار دلى هست. خوب من الان تو این مقطع استراتژیک از سنم دو کنار تحصیل میتونم کار کنم. به نظر من اول باید انگیزه سازى بشه (حالا نه لزومن مادى). اگه این قسمت درست انجام بشه فعالین پیدا و شکوفا میشن اما با روند فعلى افراد دغدغه مند هم بنا به شدت و ضعف، بعد از چند وقت دلسرد میشن و میرن.
پاسخ:
:| من سر ظهر کلی اومدم اینجا حرف زدم ، کو ؟؟!!! من اعتراض دارم ! :شاکی
شرمنده کردین، سه بار تو زحمت افتادین. اینو از اون نظر میگم که بعضن دیده شده در کامنتی منشن میشین اما دریغ از یک لایک ساده! یک جمله داره مارک تواین که این ژانر سوژه کردش :دی "آنجا که آزادی نیست اگر رای دادن چیزی را تغییر میداد، اجازه نمیدادند که رای بدهید" به نظر شما اگر تو خرداد، به فرض محال دکتر روحانی انصراف میداد و تمام این 18.613.329 رای آقای روحانی به نام عارف به صندوق ریخته میشد آیا دکتر عارف رئیس جمهور میشد؟ به ضرس قاطع میگم: خیر! همه اینا رو واسه این گفتم که بگم مثالی که از انتخابات خرداد 92 زدی با این ماهیتش کاملن متفاوتِ. دوست دارم این بحث رو ادامه بدم، اما احساس می کنم لوس میشه از این بیشتر اینجا، ایشالا اگه وقت و حوصله داشتی یه روز باهم حضوری مفصل صحبت می کنیم :)
پاسخ:
ببخشید اینو میگم ولی اصلا دکتر عارف این همه رای نداشت ! من خودم طرفدار عارف بودم ولی تو سطح شهر که با مردم حرف میزدم اگر هم میخواستن رای بدن به روحانی بود ! بنابراین یه مثالی بزنید که بشه روش بحث کرد ! انشاالله !
نظرسنجی ها نشان می داد آقای عارف در طول فعالیت انتخاباتی جایگاه خوبی داشت، حداقل از نامزدهای اصولگرا جایگاه بالاتری داشت، حضور پرشورتر و گسترده تر مردم پس از انصراف دکر عارف هم به صحنه آوردن جمعیت تاثیرگذاری را سبب شد که آن هم نتیجه تدبیر بزرگان اصلاح طلب است که مورد استقبال قرار گرفت و بنابراین افکار عمومی اصلاح طلبان را رد نکرده بود. یعنی اصلاح طلبان با تدبیر و نقش آفرینی دکتر عارف «نه گفتن» مردم به تندروی های گذشته را تضمین کردند. پس فکر می کنم مثالی که زدم قابلیت بحث رو داشت! از طرفی منظورم از این مثال این بود، دکتر روحانی انتخاب شد، چون پیشتر اجازش صادر شده بود. شاید ملموس تر بود اگه به جای آقای عارف از مهندس موسوی نام می بردم تا این شائبه واسه شما به وجود نیاد.
پاسخ:
خوب من که درباره ی کلیت این حرفی که زدید کلی بحث دارم . حالا انشاالله یک بار سر فرصت درباره اش صحبت می کنیم .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی