تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

کل الیوم العاشورا و کل العرض کربلا

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۲۸ ق.ظ

[ یک نفس می خوانم ] در این لشکرکشی و هجوم، دگر نه درهم و دینارها به کار اصلی می آیند و نه ولایت ها و امارت های ری و عراق و نه حیله ها و نبوغ های عمر و عاص ... و نه شمشیرها و جلادی های برص ارطات و یزید بن مهلب و حجاج ... 

[آرام و محکم و با تکید روی هر کلمه ی بعد از ویرگول ] در این شبیخون زدن، سلاح، قرآن است و سپر، سنت؛ و ساز و برگ، اندیشه؛ و علم و سنگر، ایمان؛ و پرچم، اسلام؛ و سپاه، مفسر؛ و محدث و قاری و متکلم و فقیه و

حکیم و قاضی و امام؛ و فرماندهان، ائمه دین و اصحاب کبار و روحانیون عظمی و مفتیان اعظم!

روشنفکر فروخته شده!  روحانیت وابسته! [ نفسم حبس می شود و خیلی آرام و با تمانینه می خوانم ] آنچه در اسلام سرنوشت همه چیز را عوض کرد، آغاز شد: نابود شدن همه ارزش ها، مرگ روح و جهت انقلاب اسلامی و بالاخره قربانی شدن مردم به نام مذهب! اولین بار است که به یاری علمای مذهب، اسلام ابزار توجیه دستگاه و هر چه دستگاه می کند، می شود!

اینان دو سرطان هولناک را، به نام خدا و دین خدا، به جان خلق افکندند: یکی از این دو سرطان مرجئه بود!  اینان ظاهراً عالم اسلامی و روحانی اند، متکلم اسلامند، عالم دینند، ائمه جماعتند؛ اینها پست ندارند، مقام ندارند، جلادی نمی کنند، در گوشه های مدرسه ها و حوزه های درس و بحث مشغول تحقیق و تعلیمند.

[ادامه می دهم، برگ به برگ، خط به خط. گاه گداری داستان می گوید و گاه گداری تفسیر. می روم می روم تا می رسم به صفحه 154. چکیده ی 10 برگ را یک جا می گوید. باز هم صدا بالا می رود و ریتم تند و نفس کشیدن ممنوع ]

عصری است که اندیشه ها فلج است، شخصیت ها فروخته شده اند، وفاداران تنها هستند، پارسایان گوشه گیرند، جوانان یا مأیوس یا فروخته شده، یا منحرف، و گذشتگان و بزرگان گذشته یا شهید شده، یا خاموش و خفه شده، و یا فروخته شده اند، و عصری است که دیگر در میان توده، هیچ آوایی و ندایی بلند نیست:  [اشک دیدم را سخت می کند، صدایم می لرزد] قلم ها را شکسته اند، زبان ها را بریده اند، لب ها را دوخته اند، و همه پایگاه های حقیقت را بر سر وفادارانش ویران کرده اند.

[ با اشک، با لرز، آرام ] تنها مانده و با دست های خالی، اما بار سنگین همه این مسؤولیت ها، تنها بر دوش اوست. از آن قدرت جدش و پدرش و برادرش و از ثمره آن همه جهادها، به او هیچ نرسیده، جز افتخار و جز رنج و جز مسئولیت سنگین تر.  تنها مانده و بی سلاح و در برابرش، نیرومندترین امپراطوری وحشی جهان که، در زیباترین و فریبنده ترین جامه تقدس و تقوی و توحید، بر اریکه سلطنت و قدرت تکیه زده است.

[ با صدای خطابه گونه و بغض، با مشت بسته]  

او تنها است، اما انسانی تنها نیز در این مکتب مسؤول استدر این مکتبانسان تنها نیز در برابر قدرت

مطلق، و تعیین کننده سرنوشت ها مسؤول است، زیرا " مسؤولیت از آگاهی وایمان پدید می آید، نه از قدرت و امکان! " و هر کس بیشتر آگاه است، بیشترمسؤول است، و از ! "حسین آگاه تر کیست؟"

[ باز هم صدایم بالا می رود و مدام اوج می گیرم. تمام می ش/NC/BBد و دوباره این :/ .(سمت را یک نفس از اول تا آخر می خوانم ]

و اما مسؤولیتش، در برابر از بین رفتن حقیقت، از بین رفتن حق مردم، نابود شدن همه ارزش ها، نابود شدن خاطره آن انقلاب، و از بین رفتن آن پیام، وسیله شدن عزیزترین فرهنگ و ایمان مردم به دست پلیدترین دشمنان مردم و باز گرسنگی ها و بردگی ها و شلاق ها، قتل عام ها، شکنجه ها، مرگ های پنهانی و مرموز، تبعیدها، و در زنجیر کشیدن ها ولذت پرستی ها و تبعیض ها و زراندوزی ها و انسان فروشی ها و ایمان و شرف فروشی ها و استحمارهای جدید دینی و تفاخرهای نژادی، و اشرافیت جدید، و جاهلیت جدید و شرک جدید و ... ، مسؤولیت مقاومت و مبارزه با همه این خیانت ها به اندیشه و جنایت ها به انسان و ضربه ها به مردم و جهاد علیه ارتجاع جدید، پاسداری آن انقلاب بزرگ خدایی، بر دوش یک تن! یک تنها! در پایگاه حقیقت و عدالت و آگاهی و مردم، پایگاه خدا، هیچ کس! همه سنگرها رها شده، همه مدافعان کشته یا گریخته، و او تنها مانده، با دست های خالی، و بی هیچ امکانی، و در دست دشمن گرفتار و در سکوت و بی تفاوتی و جهل عام، اسیر!

[ مکث طولانی، قورت دادن آب دهان... ]

باید بجنگد، اما نمی تواند! "شگفتا ! بایستن " و "نتوانستن " ! "نتوانستن " نیز او را از این "بایستن "  معاف نمی کند، چه، این مسؤولیت بر دوش آگاهی انسانی او است، زاده   "حسین بودن "  او است، نه   "توانا بودن " ش، و او در تنهایی و عجز، بی سلاح و بی همراه نیز "حسین " است.  

چگونه {بجنگد} ؟

تمامی فلسفه رستاخیز حسین همین است، همین "آری " ! 

 [ آرام و شمرده بلند و محکم می خوانم]

فتوای حسین این است: آری! در "نتوانستن "  نیز  "بایستن "  هست. برای او   "زندگی عقیده و جهاد   "است . بنابراین، اگر او زنده است، و به دلیل اینکه زنده است، مسؤولیت عقیده و جهاد در راه عقیده را دارد . "انسان زنده " مسؤول است و نه فقط "انسان توانا " . و از حسین زنده تر کیست؟ در تاریخ ما کیست که به اندازه او حق داشته باشد که زندگی کند؟ و شایسته باشد که "زنده بماند " ؟

نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگی کردن، آدمی را " مسؤول جهاد "می کند و حسین مَثَل اعلای " انسانیت زنده عاشق و آگاه" است.

 

* ****** اینجا پدرم می آید و من هم کتاب را  می بندم . حس خوب یک ساعت بلند بلند شریعتی خواندن زیر دندانم مزه کرده. تمام روز بعد در این فکر هستم که چطور دوباره تکرارش کنم. فرصت حول و هوش ساعت 16 روز عاشورا به دست می آید. آماده می شوم که با ماشین و تنها بروم از یکی از دوستان نذری بگیرم. نذری را می گیرم ولی به جای خانه می روم سمت یکی از کوچه های خلوت. ماشین را گوشه ای پارک می کنم ، کتاب را باز می کنم و ادامه می دهم . این بار و این قسمت یک بیانیه ی به تمام معناست . دوبار می خوانم ، بلند و رسا و با بغض. تصاویر جامعه ی امروزی از جلوی چشم های می گذرد و انگار می کنم که روبروی خیل جمعیت ایستاده ام.

آری، در روزگار سیاهی که اشرافیت جاهلی جان دوباره می گیرد، و زور" جامه زیبای  تقوی  و  تقدس می پوشد "  میراث خوار "جاهلیت قومی "  و آرزوی  آزادی و برابری  که اسلام در دل های قربانیان  زور و زر برانگیخته بود   فرو می میرد و "جاهلیت قومی" میراث خوار   "انقلاب انسانی"  می شود و  "کتاب راستی" برسر نیزه های فریب بالا می رود و از حلقوم   مناره های مساجد، " اذان شرک"می شود به گوش ها می رسد و گوساله زرین سامری      بانگ توحید برمی دارد و بر سنت  ابراهیم،  نمرود تکیه می زند و قیصر، عمامه  پیامبر خدا  بر سر می نهد  و جلاد، شمشیر جهاد به دست  می گیرد و ایمان،  "آلت کفر "  و " دارویخواب "   می گردد،  و رنج مجاهدان،  همه بر باد می رود  و برای منافقان،  گنج بادآورده می آورد،و جهاد،  قتل عام،  و زکات،  غارت عموم و نماز، فریب عوام، وتوحید، نقاب شرک،  و اسلام، زنجیر تسلیم،  و سنت، پایگاه حکومت، و قرآن،ابزار جهل، و روایت، آلت جعل، و شلاق ها دوباره  برگُردِه ها فرود می آید و ملتها دوباره به اسارت پیشین کشیده می شوند  و آزادی باز به بند همیشگی گرفتار می شود و اندیشه به زندان دیرین خفقان  و سکوت افکنده می شود، وتوده ها، تسلیم  و آزادگان اسیر  و روبهان،  گرمپوی و گرگان،سیر و زبان ها، یافروخته به زر،  یا فرو بسته به زور،  و یا بریده به تیغ!  و اصحاب، فضیلت هایی راکه از دورهایمان و جهاد کسب کرده بودند و در انقلاب،  بهایی گران یافته بودند،ارزان فروخته اند و افتخارات گذشته را با ولایت شهری  مبادله کرده اند  و یا ازخطر فتنه گریخته و بار سنگین مسؤولیت  از دوش  افکنده، و به زاویه امن عزلتو فراغت پاک  ریاضت خزیده و سلامت و عافیت  خویش را، در ازای سکوت برظلم و رضای بر کفر، آبرومندانه  بازخریده اند  و یا در صحرای ربذه و چمنزار عذراءنابود شده اند و اکنون، دین و دنیا بر مراد کفر و جور  می گردد، و شمشیرهاشکسته، و حلقوم ها بریده و "دارها برچیده و خون ها  شسته اند " و موج هایانقلاب و فریادهای اعتراض و شعله های  عصیان  فرومرده اند و همه جوش هاو خروش ها  فرو نشسته اند و   " بر مزار آباد  شهیدان " و ، "قبرستان سرد وساکت زندگان "، شب سیاه  هراس  و خفقان  سایه افکنده   و بر ویرانه های ایمان و امید مسلمانان " وای  جغدی  هم  نمی آید به گوش" !

" جاهلیت جدید   " سیاه تر و وحشی&nbsp )8 :..ر و سنگین تر از "جاهلیت قدیم " ودشمن  اکنون هوشیارتر  و چیره تر و پخته تر از پیش،  و در میان مردم آگاه،تجربه ها  همه تلخ و ثمره همه قیام ها، شکست  و شهادت!

...ناگهان جرقه ای در ظلمت انفجاری در سکوت!  سیمای تابناک شهیدی که "زنده بر خاک " گام بر می دارد. امید در شب ظلمانی "یأس " !

 

[ صدایم دوباره آرام و پر از لرزش شده است] 

مردی از خانه فاطمه بیرون آمده است، تنها و بی کس، با دست های خالی، یک تنه بر روزگار وحشت و ظلمت و آهن یورش برده است. جز "مرگ " سلاحی ندارد!  اما او فرزند خانواده ای است که  "هنر خوب مردن "  را، در مکتب حیات، خوب آموخته است

در این جهان، هیچ کس نیست که همچون او، بداند که : "چگونه باید مرد " ؟ دانشی که دشمن نیرومند او  که بر جهان حکومت می راند  از آن محروم است، و این است که قهرمان تنها، به پیروزی خویش بر انبوه سپاه خصم، این چنین مطمئن است، و این چنین مصمم و بی تردید، به استقبال آمده است.

اکنون برخاسته است، تا به همه آنها که جهاد را تنها در "توانستن و به همه آنها که پیروزی برخصم  را تنها در  "غلبه " ، بیاموزد که:   "شهادت " نه یک "باختن " ، که یک "انتخاب" است، انتخابی که در آن، مجاهد با

قربانی کردن خویش، در آستانه معبد آزادی و محراب عشق، پیروز می شود. 

و حسین، وارث آدم  که به بنی آدم زیستن داد  و وارث پیامبران بزرگ  که به انسان "چگونه باید زیست " را آموختند  اکنون آمده است تا، در این روزگار، به  فرزندان آدم  ، "چگونه باید مرد " را بیاموزد !

حسین آموخت که "مرگ سیاه "  ، سرنوشت شوم مردم زبونی است که به هر ننگی تن می دهند تا " زنده بمانند "  ؛ چه، کسانی که گستاخی آن را ندارند که "شهادت" را انتخاب کنند، "مرگ" آنان را انتخاب خواهد کرد!

[ دیگر بحث جدی شد ، جدی می خواندم و بدون قر و اطوار ]

متأسفانه نهضت عاشورا ر ا که عالی ترین جلوه گاه مکتب شهادت است  برای ما، بد طرح کرده اند، آن چنانکه مکتب عزایش ساخته اند و در نتیجه، همه عمر از آن یا%:. 7

[ باز ریتم تند و یک نفس و انقلابی با حرکت دست ها ]

در این پنجاه سال، پله پله، اسلام، از صورت یک نهضت انقلابی ضد اشرافی و ضد طبقاتی و ضد قبیله ای و قومی، و ضد نژادی و ضد استبدادی و ضد استثماری که مردم را به رهایی، برابری، عزت و عدالت می خواند و "ارسال رسل و انزال کتب آسمانی در طول تاریخ برای قیام مردم به قسط" معرفی می کرد و جهل و جور و گرسنگی را از مظاهر شرک و عوامل کفر می شمرد و دین بود و اعلام می کرد که " عبادت ده باب دارد که هشت باب آن طلب روزی حلال است." ! پیامبر بود و اعلام می کرد که! " هر که زندگی دنیوی ندارد، زندگی اخروی نیز ندارد" و خدایش وراثت زمین و رهبری جهان را به "مستضعفین" - طبقه محکوم-   نوید می داد ... اکنون، به صورت مجموعه ای از شعائر عبادی، احساسات فردی، عقاید ذهنی و ظواهر و قوالب درآمده است که هدف دینی اش ثواب اخروی است برای فرد، و هدف دنیایش فتح کشورها و تسلیم ملت ها است برای غنیمت و جزیه و قدرت!

[تند تند تند ]

اینها است که تغییر داده اند، عوض کرده اند، نفی و طرد کرده اند، انکار کردهاند، از ذهن ها برده اند، از قرآن وسنت و رسالت و توحید و جهاد و امت وامامتو عترت و حج و جماعت و زکات و عبادت ... بیرون ریخته اند و اسلام شده است،برای مردم، یک عامل تخدیر، و برای طبقه برخوردار، یک عامل توجیه، و برایحکومت، یک پایگاه قدرت و غارت!

[ بعد از مکث نسبتا طولانی، محکم ]

باید خیانت سکوت در برابر این تغییر%)9 ( رژیم ر ا که به آن رسمیت می دهد وحکومت جاهلی را مشروع می سازد  شکست!

باید آنچه را از مردم پنهان کرده اند، آنچه را از رسالت محمد(صحذف کرده اند،

"منکر ی را که نقاب "معروف زده اند و "معروف ی را که در چشم توده"منکر نموده اند، آشکار کرد، عریان ساخت، مردم را خبر کرد. با چه؟

با "شهادت" !

برای " استظهار مجاحدات !

برخی، درباره آثار شهادت حسین تردید کرده اند!  و آن را قیامی خوانده اند که شکست خورده است!

شگفتا ! کدام "جهاد" و کدام "جنگ"  پیروزی بوده است که دامنه فتوحاتش، در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه  گسترده و عمیق و بارآور باشد؟

[ محکم و رسا ، گویی به جنگ فرا می خوانی ]

شهادت، جنگ نیست، رسالت است.

سلاح نیست، پیام است.

کلمه ای است که با خون تلفظ می شود!

خیانت را نابود نمی تواند کرد!  اما تابش نوری است، در ظلمت عام، که فضا را روشن می کند و خیانت را نشان می دهد!

شهید ناگهان شمع را در جمع برمی افزود.

همین!

[باز هم کمی آرام]

اما نظریه من، در اینکه  "شهادت" به معنی اخص آن، در اسلام یک "حکم" بعد از "جهاد"  است و شهید، هنگامی به میدان می آید که مجاهد شکست خورده است، نظریه ای است، برتر، مترقی تر و موجه تر از نظریه "قیام شکست خورده حسین ".

شهید است که برای صید مرگ خویش، حمله می برد!  و بالاخره، موفق می شود، پیروزی مطلق، در قله فتح و افتخار و موفقیت یک "شهید" !

در چنین روزگاری است که  است که " مردن" برای یک مرد، تضمین "حیات" یک ملت است. شهادت او، مایه بقای یک :. 7-یمان است. گواه آن است که جنایتی بزرگ،  فریبی بزرگ، غصب و قساوت و جور حاکم است، شاهد اثبات حقیقتی است که انکار می شود، نمونه وجود ارزش هایی است که پامال می گردد، از یاد می رود، و بالاخره،

اعتراض سرخی است بر حاکمیت سیاه، فریاد خشمی است بر سر سکوتی که همه حلقوم ها را بریده است، آن چیزی است که می خواهند در تاریخ "غیب" شود، و ،"نمونه ای" است از آنکه باید باشد و "گواهی" است بر آنچه در این "زمان"  خاموش و پنهانی، می گذرد و بالاخره، تنها شکل جهاد و تنها شیوه ی مقاومت "حقیقت" ، "راستی" و "عدالت" است ، در عصری و در نظامی که "باطل" ، "دروغ" و "ستم" آنرا خلع سلاح کرده و همه سنگرهای آن را در هم کوفته و همه مدافعان و وفاداران آن را قتل عام، متلاشی و نابود کرده است و انسان بودن در پرتگاه انقراض و خطر مرگ همیشگی قرار گرفته است.

شهادت عبارت است از عملی که یک مرد، ناگهان، به شکل انقلابی  "بودن پست خویش" را در آتش یک عشق و یک ایمان می ا :/ .'کند و یکپارچه خدایی و یکپارچه نور و اهورایی می شود.

[ و این تکه را بارها و بارها تکرار میکنم ، انقدر که حفظ می شوم، صدایم به مرور کمرنگ می شود و بعد چند لحظه فقط فکر می کنم ]

شهادت، در یک کلمه  برخلاف تاریخ های دیگر که حادثه است و درگیری است است و مرگ تحمیل شده بر قهرمان است و تراژدی است . در فرهنگ ما، یک "درجه" است.  وسیله نیست، خود، هدف است، اصالت است. خود، یک تکامل، یک علو است. خود، یک مسؤولیت بزرگ است. خود، یک راه نیم بر به طرف صعود به قله معراج بشریت

است.  و یک فرهنگ است.

در همه قرن ها و عصرها، هنگامی که پیروان یک ایمانی، و یک اعتقادی قدرت دارند، با جهاد، عزتشان و حیاتشان را تضمین می کنند، و وقتی که به ضعف دچار شدند و همه امکانات مبارزه را از آنان گرفتند، با شهادت، حیات و حرکت و زندگی و ایمان و عزت و آینده و تاریخ خودشان را تضمین می کنند.

که: 

شهادت دعوتی است به همه عصرها، و به همه نسل ها، که:

اگر می توانی

بمیران!

و اگر نمی توانی

بمیر!

 

نظرات  (۳)

صداتو ضبط نکردی یعنی؟ خو چرا؟!
پاسخ:
اومدم ضبط کنم ، آیپادم شارژ تموم کرد ، موبایل هم سر سی ثانیه پر شد !! خلاصه که من میخواستم ولی نشد :دی
پس نذری ما خیلی فایده داشته :)
پاسخ:
:دی خوشم میاد تیزی ها ! آره :)
۰۱ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۳ محمدامین عباس‌زاده
سلام. ممنون بابت نسبی‌گری عاقلانه‌تون. خوش‌حال شدم فرد اعتدال‌گرایی به مخاطبین یادداشت‌هایِ حقیر، افزون گشت.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی