کش میاد. روز کش میاد. وقتی منتظری، منتظر یه خبر. یه اتفاق بد یا اتفاق خوب، زمان همینطور مدام کش میاد. دلت شور میفته. هر لحظه. حواست پرت میشه. دم به دقیقه. هراسونی. بیقراری. مدام از این صفحه به اون صفحه. از این دستگاه به اون دستگاه، از این پنجره به اون پنجره میری و بر میگردی. طاقت نداری. میخوای سر خودت رو گرم کنی و حواست رو پرت، ولی وسطش دوباره یادت میفته به خبر. دوباره هول میکنی. دوباره ضریان قلبت تند میشه. دوباره تیره پشتت یخ میکنه. با هر صدای گوشی میپری. با هر تق روی در میجهی. کارها رو به تعویق میندازی. یه جایی ته ذهنت خیال میکنی قراره این انتظار به همین زودیها تموم بشه. میگی بذار این انتظار سر بیاد بعد فلان کار رو میکنم. به خودت وعده میدی، وعید میدی. سر تا ته خونه رو میری و بر میگردی و فکر میکنی لابد توی اون دو دقیقه زمانی که گذشته خبر جدیدی اومده. کم کم معتادش میشی. خبر اینقدر نمیاد، انتظار اینقدر کش میاد که خمار میشی. بدنت درد میگیره. سرت گیج میره. چشمات توی حدقه مدام میچرخه. دیگه اصلا یه جاهایی اصل خبر یادت میره. اصلا یادت میره چرا اینقدر ناآرومی. چی شد که اینطور بی قرار شدی؟ اصلا هدف از بیدار شدنت چی بود؟ منتظر بودی؟ منتظر چی بودی؟ چرا انگار همهاش یه کار ناتمومی داری؟ کار ناتمومی داری؟ چه کار ناتمومی داری؟چی؟ خبر؟ منتظر خبر بودی؟ دستگاهت رو چک کردی؟ پشت در رو نگاه کردی؟ گوشت رو پنجره چسبوندی؟ صندوق پست و ایمیل رو چک کردی؟ چک کردی؟ خوب برو آب بخور بیا. دستشویی هم برو. یه چیزی هم بخور. خوردی؟ خوب میخوای دوباره چک کنی؟ در؟ دستگاه؟ پنجره؟ صندوق؟ نبود؟ چی نبود؟ خبری نبود؟ چه خبری قرار بود باشه؟ خوب اگر نبود که برگرد سر کار! ساعت چنده؟ یه ربع دیگه دوباره چک کن. ۵ دقیقه گذشت. میخوای همین الان بری ببینی خبری هست یا نه؟ شاید توی ۵ دقیقه خبر جدید اومده باشه. نیومده؟ چی نیومده؟ چه خبری نیومده؟ ساعت چنده؟ چقدر دیگه امکان داره که خبر بیاد؟ کی تعطیل میکنن که برن؟ تا اون موقع چقدر مونده؟ دو ساعت مونده؟ تا دو ساعت دیگه چی کار میخوای بکنی؟ کار میکنی؟ خوب کار بکن، ولی قبلش دوباره یه چک بکن. در و دستگاه و پنجره و صندوق رو. شاید توی همین دو دقیقه که اینا رو نوشتی یه چیزی شده باشه. نشده؟ حالا شاید تا ۱ ساعت و پنجاه و هشت دقیقه بشه.