تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

میگه دوست داشتم الان پیشت بودم. میرفتم برات یه فنجون چای داغ میریختم با لقمه نون پنیر سبزی میاوردم میخوردی. 

میخندم میگم حالا کی نون پنیر سبزی برام آوردی قبلا که الان یهو یادش افتادی؟

وسط خواب و بیداری با لبخند میگه نمیدونم ولی الان فقط دلم میخواست نون پنیر سبزی بدم دستت ... 

 

و خوابش میبره. 

 

زود که میخوابه دلم براش تنگ میشه، حتی با اینکه اینجا نیست یه فنجون چای و نون پنیر سبزی بده دستم. 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۲۳
راحله عباسی نژاد