تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

مثبت صد و «تاریخ قتل عام گل‌ها را بنویس»

چهارشنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۱، ۰۲:۳۰ ق.ظ

خانه:

نسیم نیست‌، نه‌! بیم است‌، بیم‌ِ دار شدن‌
‏که لرزه می‌‌فکند بر تن سپیداران‌*

محمد حسین کرمی، محمد حسینی:

 

از آن زمان می‌گویم که لبخند

ویژهٔ مردگان بود

به رضایت از آرامشِ بازیافته‌شان.

زمانی که لنینگراد زائده‌ای بود

برآویختهٔ زندان‌هایش.

زمانی که فوج‌فوجِ محکومان،

عقل‌باخته به رنج،

                      می‌رفتند،

و سرودِ کوتاهِ بدرودشان را

سوتِ قطار می‌خوانْد.

ستارگانِ مرگ بر آسمان بودند،

و روسِ بی‌گناه به خود می‌پیچید

زیر چکمه‌های خونین،

زیر چرخ ماروسای سیاه.*

 

من:

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم 

تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود

 

مردم: 

 

وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود، هیچ چیز بجز تیک‌تاک ساعت دیواری
دریافتم، باید، باید، باید
دیوانه‌وار دوست بدارم.

یک پنجره برای من کافیست
یک پنجره به لحظهٔ آگاهی و نگاه و سکوت
اکنون نهال گردو
آنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگ‌های جوانش
معنی کند
از آینه بپرس
نام نجات‌دهنده‌ات را
آیا زمین که زیر پای تو می‌لرزد
تنهاتر از تو نیست؟*

 

۱- حسین منزوی
۲- سوگ‌نامه | آنا آخماتووا | ترجمهٔ ایرج کابلی

۳- حسین منزوی | غزل ۲۳۵| از کتاب «با عشق در حوالی فاجعه»

۴- فروغ فرخزاد| پنجره

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۱۰/۲۱
راحله عباسی نژاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی