پروانه اوکازیو-کورتز فروهر
دو ساعت راجعبه پراگماتسیم سیاسی و چپ رادیکال و لباس اوکازیو در مت گلا حرف زدیم و بحث کردیم. دو ساعت هیجانزده شدیم و من از اهمیت نقد سیاستمداران مدعی سوسیالیسم حرف زدم و اون از اهمیت استفاده از تریبونهای مختلف برای رسوندن پیام سوسیالیسم و جذب حداکثری گفت. من صدام رو بالا میبردم و اون وسط حرفم میپرید. اون جدیتر میشد و من شاکیتر. من از خیانت اوکازیو به برنی سندرز گفتم و اون از حمایت همه جانبه برنی از اوکازیو. اون پای بختیار و جبهه ملی و بازرگان رو وسط کشید و من از نقطه حساس کنونی گفتم و اینکه نمیشه بعد از ۴۰ سال عملکرد و واکنش آدمها رو به راحتی قضاوت کرد. اون اسم فروهرها رو آورد و اینکه حاضر نشدن سمت بختیار بایستن و من از اشتباه پروانه فروهر گفتم که به هوای آرمانهای انقلابی تن به قوانین زن ستیزانه داد و در کنفرانس برلین سخنرانی کرد. اون گفت که پروانه فروهر من رو یادت تو میندازه و من گفتم که دقیقا همین. پروانه خیلی خوب بود ولی به زنان خیانت کرد، پس چطور از اوکازیو حمایت میکنی؟ واستا ببینیم، من تو رو یاد پروانه فروهر میندازم؟ ولی اونکه خیلی با صلابت و خفن بوده.
خندید و گفت یه چند ثانیه طول کشید بفهمی چی گفتما و من یه خنده جدی تحویلش دادم که یعنی بحث رو عوض نکن و خودت رو لوس نکن و بازم صدام رو بردم بالا و در کمال تعجب حرفهام به کرسی نشست و بعد از مدتها یکی از بحثهامون به ثمر رسید.
چی شد که یک ساعت بعدش به گریه افتاده بودم و دعوا میکردیم؟
ما در کنار هم جذابتر از اونی هستیم که ساعات پایانی شب ۱۵ سپتامبر بهمون نشون داد.
اون میگه افسردگیه.
منم فکر کنم باید کم کم حرفش رو قبول کنم.