کتابفروش پارهوقت خیابان ملکه شرقی
۱. "راستی! حتما یادت باشه لیست کتابهای مورد علاقهات رو بگی تا اگر توی مغازه نداشتیم، سفارش بدیم بیارن. اینجوری اگر کسی ازت پیشنهاد مطالعه خواست اونا رو میتونی معرفی کنی!"
۲. "راستی! میدونستی ۴۰ درصد تخفیف مخصوص کارکنان داریم دیگه؟ کافیه فلان کد رو موقع خرید کتاب وارد کنی!"
۳. "راستی! هر کتابی رو خواستی میتونی امانت بگیری و به شرط سالم بودن برگردونی."
"هر کتابی؟"
"آره. لطفا و حتما این کار رو بکن. هرچی بیشتر کتابها رو خونده باشی، راحتتر میتونی راجعبهشون حرف بزنی. حتما ببر خونه بخون!"
"پس من این دو تا رو بردم!"
۴."کسی اینجا کتاب برادران کارامازوف رو نمیخواد؟ گوشه این نسخه پاره شده نمیشه فروخت. اگر کسی خواست برش داره!"
۵. "راستی میدونستی توی زیرزمین یه قسمت برای کتابهای یکم خراب شده داریم؟ هرکدوم رو خواستی بردار ببر خونه!"
۶. "راستی خیلی از انتشاراتیها کاراشون رو برای معرفی برامون میفرستن. پایین کلی کتابه. هر کدوم رو خواستی ببر!"
۷. "دوست داری الان بهت یاد بدم چطوری کتاب جدید از انتشاراتیها سفارش بدی یا یکم با قسمت کودک آشنات کنم؟"
"قسمت کودکان"
"خوب پس این و اون و این و اون و این و اون و این و اون کتابهای گومبولی خیلی خوبن. یه نگاه بهشون بکن. خودتم ببین شاید چیزهای خوبه دیگه هم پیدا کنی برای معرفی!"
واقعیه؟
شک دارم.
ای دختر نوجوون همیشه در حسرت آن شرلی! آهای آقای مو جو گندمی کتابفروشی مهراندیش! آیا شما هم برام خوشحالید؟ بهم افتخار میکنید؟ امیدوارم هم خوشحال باشید هم بهم افتخار کنید.
ممنونم ملکه
خیلی عالیه ان شا الله به همه آرزوهاتون برسید
همکارم همیشه به من میگه یک کتابفروشی بزن. میترسم و نمیدانم میتوانم یا نه. حقیقتش اگر مغازه داشتم این کار را میکردم. دوست دارم با خیال راحت و از روی علاقه کتاب بفروشم ولی در حال حاضر باید مغازه اجاره کنم و فقط باید پول دربیاورم تا پول اجاره را بدهم.