تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

از خودبیگانگی

جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۱۶ ق.ظ

دستاش رو گرفتم. نگاهش کردم. گفتم انگار نه انگار پنج ماه از هم دور بودیم. انگار نه انگار تا همین ماه پیش داشتیم خودمون رو آماده میکردیم چندین سال همدیگه رو نبینیم. گفت خوب هر روز با هم حرف زدیم. خندیدیم. کار کردیم. زود گذشته به چشم نیومده. 

لبخند زدم گفتم راست میگی.

برگشتم سمت پنجره و با خودم فکر کردم،‌اینقدر بد پشت بد و سیاهی پشت پشت سیاهی تو زندگیمون ریختن،‌اینقدر آدم این وسط تلف شدن و بدبخت شدن،‌اینقدر آدم کمرشون شکسته و میشکنه و صدا ندارن،‌اینقدر غصه هست،‌اینقدر گریه هست‌، اینقدر بغض خفه شده هست که پنج ماه و پنج سال دوری ما پیشش هیچ باشه. حالا گیرم که ما به هم رسیدیم،‌ اون همه آدم که از خودشون و خانواده شون و آرزوهاشون دور موندن برای ابد چی؟ 

 

اینکه انگار نه انگار از هم دور بودیم،‌ اینکه از  خوشی به خاطر معجزه ای که برای ویزام رخ داده پس نمیفتیم، اینا هیچ کدوم ربطی به میزان حرف زدنمون نداره. پس نمیفتیم چون خوشی کردنمون بی معنی شده. تهی شده. بی رنگ و رو شده.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۰۹
راحله عباسی نژاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی