کار و راه و جاه و پیری زودرس
اگر قبلا نگرانی اصلیم کمبود وقت و هر چه سریع تر رسیدن به مقصدی نامعلوم در جوانی بود، اونچه که تازگی ها به اضطراب هام اضافه شده، کیفیتِ طول عمر طولانی است. همیشه عادت کرده بودم و عادت دارم که دغدغه کارهای نکرده و عمر رفته و حال امروز و حتی مرگ زودهنگام و ناکامی داشته باشم، اما مدتی هست که از خودم میپرسم اگر قرار باشه تا 100 سالگی، یعنی تا 74 سال دیگر عمر کنم چی؟ اگر از 40 سالگی، درد زانو و سنگینی وزن و کمردرد و نقرس و آرتروز و خستگی های بی وقت بهم هجوم بیارن و بیشتر از 50 درصد از بازدهی و شادابی و انگیزم کم کنن چی؟ اگر وقت کافی برای رسیدن به همه چیز داشته باشم اما نه سلامت جسم و نه حال خوش در من وجود داشته باشه چی؟ دیگه خیلی وقته غذای چرب نخوردنم بیشتر برای سلامتی هست تا چاقی، و ورزش نکردنم منو یادِ اون آرتروزهای قابل پیش بینی آینده میندازه تا نداشتن اندام متناسب! یاد گرفتم هم برای خودم هم برای دیگران آرزوی صد سالگی کنم، اما اینقدر بهش باور نداشتم و ندارم که گاهی یادم میره به کیفیتش هم فکر کنم و از عجله ی فعلیم کم کنم و به چند و چون سبک زندگی اون موقع فکر کنم. یک بار دوستی ناله میکرد که من دیگه سی سالم شده و چرا بالاخره آروم نمیگیرم و کار و راه و جاه مشخصی ندارم؟ دوست دیگه ای بهش گفت: گیرم که همه ی اینها رو الان داشتی، تا 70 سال دیگه، بیشتر از دوبرابر سن الانت، میخوای دقیقا همین طور زندگی کنی؟ فکر نمیکنی حوصله ات سر بره؟