شیش در چهار
نویسنده: راحله عباسی نژاد - پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳٩۵
تو که عجله داری، عکس رو هم که فقط برای فرم سفارت لازم داری. یه دونه از این فوری الکی ها بگیر و خلاص. فوقش کیفیت کاغذش و چاپش خوب نمیشه. گفتم اگر شانسِ من هست که همین عکسِ فوری از همه عکس های دیگه ام بهتر میشه. خندید. خندیدم. عکاس دوربینش رو چرخوند سمت من. گفت راضی هستین ؟ خوب شد ؟ همین رو چاپ کنم ؟ راضی نبودم ولی عجله داشتم. گفتم چاپ کن. نیم ساعت بعد عکس رو گرفت و آورد داد بهم. با ذوق نگاهش کردم و جیغ زدم چقدرررررررررر خوب شده. یکی از عکس ها رو گرفتم سمتش و گفتم بیا این مال تو. بذار تو کیفت. گفت باشه حالا بعدا میگیرم ازت. خندیدم گفتم خوشت نیومده از عکس وگرنه قبل از اینکه بگم خودت یه دونه بر میداشتی. خندید. دم آسانسور باز دوباره عکس رو از توی پاکت در آوردم و با ذوق گفتم چقدر خوب شده. خیلی دوستش دارم. دیدی گفتم همین عکس فوری میشه بهترین عکسم؟ دیدم بازم ذوق نکرد. فقط یه لبخند ملیح. گفتم چیه ؟ چرا دوستش نداری؟ با انگشت زد روی سه تا جوشی که روی صورتم بود و گفت : آخه این تو نیستی. راحله همین جوریش خوشگله. با سه تا جوش نه با روتوش.