مخاطب خاص
آب ها که از آسیاب افتاد. گیر و گور ها که بعضا به احمقانه ترین شکل ممکن حل شد. بعد از سناریو های عجیباً غریبایی که ساخته و پرداخته و حتی اجرا شد. با عمیق ترین و ساده ترین و صادقانه ترین لبخندی که میشد یک نفر در آن لحظه بزند، رو کرد به من و گفت : " خدا خیلی دوستت داشته ها !!! ... " و من هرگز به یاد ندارم و نخواهم آورد که آن ادامه ی سه نقطه شکل چه بود و چه مفهومی داشت. همین بس که انگار بیست و سه سال منتظر بودم تا خدا جایی، جوری به من بگوید که "دوستت دارم " . و چه نازنین راهی را انتخاب کرد دست آخر. و من چه سال هایی را که منتظر بودم تا به دلیلی، به برهانی خدا را دوست تر داشته باشم. و چه فرخنده لبخندی و صادقانه جمله ای و لطیف ترین حالتی و عزیز ترین آدمی که خدا انتخاب کرد تا برای لحظه ای چند مرا مخاطب خاصِ خودش قرار دهد. خدا را دوست تر که هیچ، عاشق ترم گویی در این چند ساعت. کم نیست مخاطب خاص بودنِ خدا.