تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

مصادیق اعتیادهای روزمره

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ق.ظ

خوب یه چیزی بود که فهمیدنش یکم بهم قوت قلب داد. بدم نیومد بنویسم تا شاید یکی دیگه هم قوت قلب بگیره. قضیه اینه که من وقت زیادی رو صرف رسیدگی به انواع و اقسام اعتیادهام می کنم. مثل اعتیاد به سریال های خارجی. مثل اعتیاد به فیلم دیدن. اعتیاد به فیس بوک (البته الان دیگه نه) و غیره. این قضیه همیشه به من عذاب وجدان میداده و میده و من هر وقت یک آدم موفق ( نسبتا) رو می بینم بیشتر از کارام شرمنده میشم و حس می کنم چقدر دارم زندگیم رو تلف می کنم. این مساله همین طور ادامه داشت تا یکهو خیلِ عظیمی از اطرافیانم به بازی candy crush معتاد شدن. قضیه در حدی بود که حتی می دیدم کسانی هم که اسمارت فون ندارن ، به زور مال بقیه رو میگیرن تا از خماری در بیان. وضعیت جوری بود که دیگه فضاهایی مثل کتابخونه دانشجویی برام قابل تحمل نبود ، چون همه داشتن به طور همزمان کندی کراش بازی می کردن. حتی چندین بار از من هم خواستن که رکوردم رو بگم که البته من کلا تا حالا بازی نکردم. بعد این کندی کراش متصل شد به بازی 2048 (اگر اشتباه نکنم ) . این یکی حتی خیلی بیشتر از قبلی همه گیر شد و تقریبا هر کسی رو می بینم یه عکس از رکوردش رو یه جا آپ کرده یا وایبر کرده به بقیه تا کَل بخوابونه. این وسط یه چیزی برای من خیلی جالب بود. این که من هرگز حتی وسوسه هم نشدم که این بازی ها رو انجام بدم . یعنی اصلا از بچگی از اعتیاد به بازی های کامپیوتری و در ادامه اش اعتیاد به پلی استیشن و این اواخر اعتیاد به بازی های موبایل بدم می اومده . ته تهش یه چند بار تو اوقات بیکاری یا مثلا جاهایی که نمیشده کار دیگه ای کرد یه ناخونک هم به این بازی ها زدم و در حد یکی دو مرحله جلو رفتم. و این برای خودم خیلی جالب بود. این که این همه آدم توسط این بازی ها تسخیر میشن و من کوچکترین علاقه ای بهشون ندارم و حاضر نیستم واسشون وقت بذارم . این مساله باعث شد که بفهمم که فقط من نیستم که اعتیاد به کارهای بیخودی و بی حاصل دارم و اگر زمینه اش واسه آدم ها فراهم بشه ، همه (حتی بدتر از من ) وقت و انرژیشون رو پای چیزای مزخرف هدر میدن. حتی آدم هایی که من هرگز فکر نمی کردم حاضر باشن وقت گران بهاشون رو این طور تلف کنن . این یک نقص عمومی است که فقط مصداق هاش با هم توفیر میکنه و لزومی نداره که من به خاطر نقص خودم حس بدی داشته باشم . یا در واقع نباید فکر کنم از خیلی از آدم ها عقبم. من عقب نیستم و فقط باید تلاش کنم که با کاهشِ زمانِ سرگرم شدن با این عفیون ها از اطرافیانم پیشی بگیرم . 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی