ترس از تکرار تاریخ
يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۱۱ ق.ظ
حرف برای نوشتن زیاد دارم و خیلی هم مطمىن نیستم که روزی برای ثبتشان زمان بگذارم . شاید چون همیشه هستند و محو شدنشان حداقل برای مدتی منتفی است . برای همین حال را تنها برای نوشتنِ بخشی از تفکرات ِ گذری و سیال ام انتخاب می کنم .
حرف این است که من به قدری از تکرار تاریخ می ترسم که از انجام بعضی کارها و اعتقاد به برخی باور ها فرار می کنم . این مساله به خصوص زمانی بیشتر آزارم می دهد که حادثه ای از جنس حمله به بند ٣۵٠ اوین رخ می دهد . و یا زمانی که یادی از میرحسین می شود . حرف این است که مثلا من از بت سازی های پی در پی جامعه ی خودمان که بارها و بارها امتحانش را پس داده خسته ام . از قدیس سازی هایی که به مویی بند است . حرف این است که در جامعه ای زندگی می کنم که تاب پذیرش این نکته را ندارد که روزی همین امامی که امروز به او فحش می دهند هم شخصیتی قابل ستیاش همچون میرحسین داشته است . چه بسا حتی کاریزماتیک تر . ولی باز هم همچون گذشته میرحسین را ابر مردی می سازند که از عالم و آدم سر است . و باز هم نگاه نقادانه شان را به روی او می بندند . و باز هم اختلافاتشان را با او نادید می گیرند . و من چنان وحشت دارم که میرحسین نیز سرنوشتی تلخ همچون امام پیدا کند که از هر سوژه ای که او را مرکز توجه و ستایش قرار بدهد فرار می کنم . چون توان تزریق دغدغه ام به جامعه را ندارم ، به خودم سخت می گیرم و انگار که این بت سازی بیماری مسری باشد ، از آدم های این شکلی فاصله می گیرم .
یا مثلا قضایای بند ٣۵٠ . قطعا فاجعه سنگین و دهشتناک بوده است ولی از هرگونه بحث احساسی پیرامون آن می گریزم. چرا ؟ چون میدانم عاقبت زندانی سیاسی پرستی در این مملکت تنها به زیان خود اوست . چون می ترسم از روزی که فرزندان ما به هم بگویند : که هر چه می کشیم از همین بچه شهیدها و زندانی های مدعی السهم و غیره و ذلک است . چون می ترسم که یادمان برود زندانی بودن یک فرد ، شرط لازم و کافی برای بی خطا بودن و حتی اخلاق مدار بودن او نیست .
و من باز هم بین دو راهی منطق و احساس ، چنان خفت بار راه منطق را پیش می گیرم که حتی در جهت گیری های سیاسی و اجتماعی ام هم شاید گاهی نتوانم با قطعیت از "حق انتزاعی"* مردم و جامعه دفاع کنم .
* حق انتزاعی : حقی که عینی نیست و برای اثبات آن لزوما مدارک بیرونی و عینی موجود نیست . حقی که کاملا و تماما بر منطق عقلی سوار نیست . این یک اصطلاح من در آوردی است .