تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

یارانه ، از آغاز تا انصراف

پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۱۳ ق.ظ

چند سال پیش و به هنگام شروع فاز اول یارانه ها ، بر خلاف عموم که این کار را پوچ و مُضر می دانستند و عده ی فراوانی حتی از پر کردنِ فرمِ اطلاعات خانوار نیز سر باز می زدند، پدرم تلاش می کرد تا اطرافیان را ترغیب به تسلیم فرم مذکور نماید. حرکت پدرم اتفاقا نه از سر پذیرش سیستم یارانه و عقلانی دانستن آن که به دو دلیل کاملا متفاوت بود . اول آنکه معتقد بود که دولت بالاخره راهی، هر چند با نقص های فراوان، برای دسترسی به اطلاعات اقتصادی مردم پیدا کرده است. او کاملا بر این امر واقف بود که درصد بالایی از مردم ، به عمد یا سهوا، اطلاعات غلط را وارد می کنند ؛ اما مصرانه باور داشت که در طول سال های آینده و با بهینه سازی سیستم ، می توان راهی برای جلوگیری از به اصطلاح دروغ گویی مردم یافت. در حقیقت شروع فاز اول را به نوعی گام نخست و البته متزلزل برای دستیابی به اطلاعات اقتصادی می دانست که در صورت به نتیجه رسیدن می توانست اقدام مثبتی در راستای جلوگیری از فساد های اقتصادی ، بهبود سیستم مالیاتی و غیره باشد. دلیل دومِ همراهی پدرم با فاز اول پرداخت یارانه ها ، یا در حقیقت مخالفتش با عمده ی قشر متوسط رو به بالا که اساسا چنان با پرداخت یارانه ها مخالف بودند که در هر کوی و برزن اعلام می کردند که یارانه گرفتن را چنان مسخره می دانند که نه تنها فرم پر نکرده که ابدا برایشان اهمیتی هم ندارد که یارانه ی ناچیز را بگیرند یا نه ، همان دلیلی است که می خواهم اینجا به آن بپردازم. قبل از شرح دلیل دوم دوست دارم تا کمی با فضای پدرم و زندگی اش آشنا شوید. 

پدربزرگ من مردی بی سواد بود که از راه باغبانی خرج خانواده ی 8 نفره خود را در می آورد. 2 دختر داشت و 4 پسر. خانواده پدرم در دو اتاق کوچک در خانه ی عموی پدرم در تهران زندگی می کردند. دو دختر و پسر اول دیبپلم نگرفته رفتند سراغ خیاطی. برادر دیگری هم رفت سراغ کار آزاد. عموی کوچکم و پدرم تنها کسانی بودند که درسشان را ادامه دادند . پدرم که به قول خودش شاگرد اول شمیرانات بود سال اول در کنکور موفق نشد. خودش می گفت آن موقع تازه متوجه شدم که چرا سال آخر دوست صمیمی ام رفت مدرسه البرز. آن موقع تازه فهمیدم درس خواندن تنها راه قبولی نیست و کمی هم باید خرج کلاس و کتاب کمک درسی کنی. هر چه بود کنکور که قبول نشد با وجود تنبلی چشم و صافی کف پا رفت سربازی . خودش می خندد و می گوید مهندسی برق که نشد ، گفتم این جوری مرد شوم . در همان سربازی درس خواند و کنکور قبول شد. بعدش هم همیشه درس خواند . پدرم از آن نابغه های خاص نیست ولی تا جایی که در توانش بود درس خواند. تا جایی که بورسیه ایران شد و رفت فرنگ دکتری گرفت و آمد. پدرم امروز نه تنها وضع مالی به نسبت خوبی دارد که کسوت استادی، مرتبه ی اجتماعی او را بسیار بالا برده است. پدرم از هیچ به همه چیز رسید . مثل داستان ها ولی در واقعیت ، تلاش کرد ، خواست و توانست. اتفاقی که هنوز هم در خانواده ی پدری به دیده ی خرق عادت به آن نگریسته می شود. 

حال به شرح دلیل دوم می پردازم. 

پدرم بعد از اینکه مطمئن شد سیستم پرداخت یارانه ها چه منطقی چه غیر منطقی، در نهایت به اجرا در خواهد آمد ، به هیچ وجه نمی پذیرفت که خودش ( یا  افرادی شبیه به او) از دریافت یارانه شانه خالی کنند ،ولو اینکه به آن نیازی نداشته باشند. حرف این بود که سرمایه "ملی" است و نفت و گاز فقط برای فقیران ایران نیست که برای آحاد مردم ایران است. و هیچ گاه نباید کسانی که از راه مشروع ( نه زد و بند و کلاه برداری و ... ) به جایی رسیده اند ، از ثروت ملی محروم شوند . حرفی که امروز و در هنگامه ای که رسانه ها تلاش می کنند تا اغنیا را ترغیب به انصراف از دریافت یارانه ها کنند بیشتر معنی پیدا می کند. 

پدرم حرف خوبی می زند. او می گوید که لزوما این طور نیست که فقیر از شکم مادرش فقیرِ مادرزاد به دنیا بیاید و هیچ راهی برای تغییر اوضاعش وجود نداشته باشد. (به زندگی خود پدرم نگاه کنید ) بخشی از فقرا اتفاقا خودشان عامل فقرشان هستند. مثلا تنبلند ، طماعند ،پر توقع اند ، کاری نیستند ، تلاش گر نیستند و غیره و غیره و غیره. برای اثبات این قضیه کافی است نگاهی به خدمه ی محل کارتان بیندازید . یا مثلا کارگرانی که برای تمیز کردن خانه می آیند. اگر دقت کرده باشید  ،بعضی هاشان کار را از سر باز می کنند و بعضی هاشان آن چنان دل به همان کار ساده می دهند که آدم دلش می خواهد مدام به آنها تشویقی بدهد . 

حال از ما می خواهند که از سهم خودمان بگذریم تا سهممان برود توی جیب فقرا. ولی از کجا معلوم که جیب کدام فقیر ؟ فقیری که حقیقتا فضای اقتصادی کمرش را خم کرده است ، یا فقیری که حتی در بعضی از مواقع انگل جامعه هم محسوب می شود و در بهترین شرایط اقتصادی هم بعید است گلیم خود را از آب بیرون بکشد؟ و آن وقت اگر سرمایه ملی که ابدا ارث پدر فقرا نیست برود توی جیب چنین فقیری ، این ابهام در آینده ی نه چندان دور به وجود نمی آید که اساسا ، تحصیل ، تلاش ، کار کردن و غیره برای "هیچ" است ؟ چرا که در نهایت سرمایه "ملی" برای کسی است که ذره ای هم زحمت نمی کشد . 

بگذارید مساله را جور دیگری بیان کنم . ایده ی انصراف از یارانه ها گرچه در نگاه اول یک حرکت خیرخواهانه است و این طور به نظر می آید که داد مظلومان و مستمندان از اغنیا ستانده می شود ، ولی در حقیقت در دل خود ترویج "مفت خوری است" . مارکس را می شناسید؟ همان که وعده داده بود که روزی همه با هم برابر خوهند بود و پورولتاریا و بورژوا مفهوم خود را از دست خواهند داد ؟ آه مارکس عزیز . چه ملت ها که با دلی صاف و امیدی قابل ستایش برای رسیدن به وعده های تو تلاش نکردند. آدم هایی روشنفکر و ستودنی که دنیایی برابر میخواستند و بین پزشک و کارگر فرقی نمی گذاشتند . هنوز هم رویای زیبایی است و بدن انسان را به رعشه می اندازد. اما این رویای زیبا در بلوک شرق نابود شد . اولش کسی تصورش را هم نمی کرد که چنین رویایی به بن بست برسد . ولی رسید . چند چپی و توده ای در همین ایران خودمان می شناسید که با نیتی پاک به مارکسیسم گرویده بودند ؟ و مگر نه اینکه اولش آن ها هم با شعارِ فقیر دوستی جلو آمدند ؟ 

اما پاشید . چون نمی توانی از کسی که تمام عمرش برای رسیدن به جایگاه اجتماعی اقتصادی خود ، شبانه روز تلاش کرده است بخواهی که سهمش از سرمایه ی همگانی را به کارگری ساده که احتمالا هرگز در طول زندگی اش به اندازه ی او ندویده است ، ببخشد ! 

شاید بگویید همین یک بار ! ولی دوست عزیز از کجا می دانی که در بدنه ی اقتصادی ایران ما که از خانه عنکبوت هم سست تر است، چند بار دیگر از تو چنین تقاضایی خواهند داشت ؟ بله، شاید هم همین یکبار باشد ، ولی شاید هم نه . حرف این است که از قشر به اصطلاح متفکر و دارای شعور انتظار می رود که برای چند لحظه هم که شده به حالت دوم و تکرار این ماجرا فکر کنند . به عاقبتی که ممکن است پس از تکرار های متوالی گریبانمان را بگیرد . از گذشته برای آینده باید درس گرفت. این را همیشه می گوییم ولی کمتر به آن عمل می کنیم .

پی نوشت 1 : یکی از دلایلی که پدرم به طور کلی با سیستم پرداخت یارانه مخالفت می کرد این بود که این 80 هزار تومان که به ظاهر اندک است ، بشود منبع درآمد خیلی ها . آن موقع من حداقل باور نمی کردم ، ولی حالا شده و حتی ملت بچه دار می شوند تا یک یارانه ی دیگر هم تحویل بگیرند . به آن روز ها که فکر می کنم ، حرف های بالا بیشتر مرا می ترساند. 

پی نوشت 2: میدونم که دلایل پاشیده شدن بلوک شرق متعددتر از این هاست ، ولی این دلیل خود یکی از مهم ترین ها بوده است.

نظرات  (۷)

به نظرم دلیل دوم به شدت پتانسیل اینو داشت که به عنوان مخالفت با یارانه مطرح بشه!!!!!! ضمن اینکه دلیل اول فقط با فرم پر کردن ارضا میشه و نه لزومن یارانه دادن. با تشکر.
پاسخ:
مخالفت با یارانه با دلیل دوم ؟ خوب البته کلا یارانه به هزار دلیل که اصلی ترینش افزایش نقدینگی و در نتیجه افزایش تورم بود رد می شد. یعنی اصلا نیازی به این دلیل نداره دیگه :دی آره گفتم که بابام کلا چه به عنوان اقتصاد دان چه به عنوان یه فرد عادی با کلیت سیستم مخالف بود . ولی با فرم پرد کردنش نه :دی می گفت به بهانه یارانه یه سری میان فرم پر می کنن ، وگرنه همین جوری  ،حتی همون اطلاعات دروغکی رو هم کسی حاضر نیست بده ! یه سری مقایسه هم با آمریکا می کرد که من یادم نیست :دی
سلام دوست عزیز من از طریق لینک یک وبلاگ دیگه این پست رو خوندم و از پروفایلتون هم چیزی در مورد تخصص خودتون یا پدرتون دستگیرم نشد. منتها با توجه به این پست جسارتا میتونم بگم که یا شما تقریبا "هیچ" چیز از قوانین اقتصاد نمی دونید یا من. چرا فکر می کنید که اگر انصراف بدید حق نفت شما(!) به فقرا می رسه؟ شما فکر می کنید که ملی بودن منابع یعنی تقسیم مساوی درآمد حاصل از اون بین مردم؟ اصلا چرا فکر می کنید دولت داره پول نفت رو بین مردم تقسیم می کنه؟ آیا فکر می کنید که اگر انصراف بدید یارانه ی فقرا افزایش پیدا میکنه؟ به نظرتون اهالی اقتصاد کابینه انقدر حالیشون نیست که بدترین کار حتی برای خود فقرا اینه که از سرمایه دار بکنن به فقیر بچسبونن، تیشه به ریشه ی همون انباشت بسیار کوچک سرمایه ی مولد توی مملکت بزنن؟ آیا شما می دونید که افزایش نقدینگی توی این اقتصاد مریض چه بلای بزرگیه؟ شما چیزی از سیاست های کنترل نقدینگی میدونید؟ به این سوالا فکر کنید! خوشحال میشم اگر جواب بدید. سپاس
پاسخ:
سلام والله من که خودم رشته ام چیزه دیگه ای است و سواد اقتصادیم در حد یک شهروند پیگیر هست و لاغیر، اما پدرم استاد تمام دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران هستند. درباره ی سوالاتی که مطرح کردید هم من در حد خودم میتونم پاسختون رو بدم. درباره ی سوال اولتون اینطور که من متوجه شدم متنم توانایی رسوندن منظورش رو نداشته. ببینید این که بگین حق نفت ما به دیگران میرسه ، با این که بگیم ما از حق نفتمون میگذریم دو حرف متفاوته. این که کسی از حق ما سودی ببره مشکلی نداره، تمام حرف من (یا پدرم در حقیقت) این بود که این که ثروتمند به خاطر ثروتش که با زحمت بدستش آورده از حقش بگذره، میتونه به تدریج( بعضا بازه صد ساله) موجب مایوس شدن آدم ها از تلاش و کار بشه ، چرا که به طور ضمنی میتونه این پیام رو داشته باشه که آدم ها بعد از پولدار شدن به صورت اتوماتیک و خیلی محترمانه و در قالب کار خیر از حقشون (ولو اندک و ناچیز) از سرمایه ملی محروم میشن ، حالا مهم نیست که این حق صرف چه کاری میشه. درباره ی پاسخ سوال دومتون هم خوب جواب من منفی است، و باز هم به نظرم من توی متن چنین چیزی نگفتم. به نظر من ملی بودن منابع یعنی مشارکت همه ی مردم در اون.
و اما در باره ی نقدینگی؛ شما می دانید که افزایش نقدینگی برای اقتصادی که تورم بالای 40درصد(حداقل) را تحمل می کند، سم است. شما می دانید که اگر من و شما از گرفتن یارانه انصراف دهیم دولت دیگر به ما وجه نقد نمی دهد، یعنی این پول نقد وارد بازار نمی شود، یعنی جلوی افزایش نقدینگی گرفته می شود و در نهایت یعنی ما دست در دست دولت دادیم و یک گام هرچند کوچک برای مهار تورم برداشته ایم.من هم از پاسخگویی حوصله مندانه ی شما سپاسگزارم.اولا بنده از لینک وبلاگی اومدم اینجا که اصولا لینکای نامربوط نمیده و همینطور وقتی این مطلب رو میخوندم چیزی از شما دستم نبود که مورد قضاوت قرار بدم(پیش فرض درست کنم) و تنها چیزی که قضاوت منو شکل داد، تنها و تنها خود متن بود.ثانیا چیزی شبیه سوسیالیسم و کاپیتالیسم و این حرفا نه در خوندن متن ونه در ارائه ی نظر اصلا به ذهنم خطور هم نکرده. نظر من هم همسو با آینده نگری شماست نه در تضاد.رشته ی منم اقتصاد نیست ولی دانشگاه تهران درس میخونم. ترم آینده حتما سعی می کنم چند جلسه سر یکی از کلاسای پدرتون بشینم و استفاده کنم.سپاس
پاسخ:
سلام بابت تاخیر در پاسخ دهی بسیار عذر میخوام. حرف های شما متین. من هیچ ادعایی ندارم که بخوام باهاتون وارد بحث بشم. بیشتر استفاده کردم و از این که وقت گذاشتین و نظراتتون رو با من در میون گذاشتین بیش از اندازه ممنونم :)
دوباره سلام1- بکار بردن عبارت "سرمایه ی ملی برای یارانه چندان جالب نیست. یارانه اساسا برای طبقه ی فرودست (یا تقویت یک صنعت یا خدمت خاص) است بنابراین اینکه طبقات مرفه و حتی متوسط یارانه بگیرند به معنی گذشتن از حق نفت نیست.مطمئنا اگر دولت اطلاعات قابل وثوقی از وضع اقتصادی مردم داشت، خودش به این طبقات یارانه نمی داد.بیل گیتس برای بخشی از درآمدش هفتاد درصد مالیات می ده آیا این کار اون رو مایوس کرده یا از تولید بازداشته؟؟ چیزهایی مثل یارانه و مالیات، حق کسی نیستند بلکه سازو کارهای تنظیم و تعادل اقتصاد بازار هستند. اگر نگرفتن یارانه گذشتن از حق باشد، دادن مالیات به طریق اولی تصاحب حق مسلم سرمایه دار است و مایوسش می کند.(می بینید که این طور نیست).-وقتی می گویید "وضعیت مالی مطلوب"، به نظرم دیگر نباید از واژه ی "دیفالت" استفاده کنید. چون اینجا پیش فرض قابل نقضی وجود ندارد.-به شدت امیدوارم که چند سال بعد، عده ای از گرفتن یارانه محروم شوند.
2-به سوال دوم جواب منفی دادید ولی توضیحتان جواب مثبت را می رساند. مشارکت در سرمایه و منابع ملی به این معنی نیست که یک هفتاد و اندی میلیونیوم درآمد نفتی متعلق به من ایرانی است و می توانم آن را ،دست هر کس که باشد، بگیرم. (بین ملی بودن و مالکیت مشاع، تفاوت از زمین تا آسمان است!)3- از این جا به بعد بدجوری همه چیز قاطی شده. "هدفمندسازی یارانه" و "آوردن پول نفت بر سفره ی مردم"، دو موضوع کاملا جداست -حتی اگر دولت قبل، این دو را به یک معنا به کار برده باشد- (نمیدانم برده یا نه).موضوع اول، اتفاق بسیار مبارکی است و دومی، بسیار شوم. آنچه در این دولت ادامه دارد اولی است و نه دومی(اصلا هدفمندسازس یعنی فقط کسی که باید بگیره، نه همه).در مورد تعریف یارانه هم یک جستجوی اینترنتی کافی ست. مسلم بدانید در هیچ تعریفی از عبارت "تقسیم سرمایه ی ملی" (که واقعا عبارت مخوفی است) استفاده نشده و در همه از واژه ی "کمک" یا چیزی شبیه آن بهره برده شده.
خانم یا آقای اهورانی من یه سوال دارم خواهش میکنکم صادق باشید  آیا شما متنرو خوندید ... !!!!؟؟؟؟؟؟ که دارید نظر هم میدید!!
1- خانم لاله من متن رو خونده بودم [و دلیلی برای صادق نبودن نمی بینم] ولی به خاطر نظر شما یک بار دیگه هم خوندم و تعارضی ندیدم. ضمن اینکه خود نویسنده هم تعرضی نکردن، با وجود این اگر جایی از نظرم با متن نمی خونه بسم الله . . . بفرمایید!2- نویسنده ی گرامی! از وسعت مشرب شما بسیار سپاسگزارم. من هم ادعایی ندارم فقط گویا شهروند پیگیرتری بودم (:  باز هم شما اگر حرف جدیدی داشتید می تونید نظر منو رد کنید یا دوباره این پست رو بذارید شاید دیگران هم نظری داشتند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی