خانه:
نسیم نیست، نه! بیم است، بیمِ دار شدن
که لرزه میفکند بر تن سپیداران*
محمد حسین کرمی، محمد حسینی:
از آن زمان میگویم که لبخند
ویژهٔ مردگان بود
به رضایت از آرامشِ بازیافتهشان.
زمانی که لنینگراد زائدهای بود
برآویختهٔ زندانهایش.
زمانی که فوجفوجِ محکومان،
عقلباخته به رنج،
میرفتند،
و سرودِ کوتاهِ بدرودشان را
سوتِ قطار میخوانْد.
ستارگانِ مرگ بر آسمان بودند،
و روسِ بیگناه به خود میپیچید
زیر چکمههای خونین،
زیر چرخ ماروسای سیاه.*
من:
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود
مردم:
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود، هیچ چیز بجز تیکتاک ساعت دیواری
دریافتم، باید، باید، باید
دیوانهوار دوست بدارم.
یک پنجره برای من کافیست
یک پنجره به لحظهٔ آگاهی و نگاه و سکوت
اکنون نهال گردو
آنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگهای جوانش
معنی کند
از آینه بپرس
نام نجاتدهندهات را
آیا زمین که زیر پای تو میلرزد
تنهاتر از تو نیست؟*
۱- حسین منزوی
۲- سوگنامه | آنا آخماتووا | ترجمهٔ ایرج کابلی
۳- حسین منزوی | غزل ۲۳۵| از کتاب «با عشق در حوالی فاجعه»
۴- فروغ فرخزاد| پنجره