نزدیک به یک بامداده. دو سه ساعتی از افطار گذشته. محمد چند ساعت پیش خداحافظی کرد و خوابید. پلیلیست خاورمیانه رو پخش کردم. عربی کردی ترکی فارسی. خبری در گروهها نیست. درگیر تموم کردن فصل سوم و چهارم پایاننامهام. ظافر یوسف اوج گرفته. برنج سحری رو بار گذاشتم. گلکلمها رو گذاشتم توی فر. پوست لیمو رو گرفتم. چای میریزم با خرما. مرجان وحدت لالایی کردی میخونه. تلاش میکنم فصل سوم پایاننامه رو تموم کنم. لوبیا سبزها رو روی اجاق تفت میدم. بوی برنج پیچیده توی خونه.بوی روغن زیتون. آمال مثلوثی میخونه کلمتی حرا. کلامم آزاده. من میرقصم. بیرون سکوته. تاریکه. از ترکیب بوی برنج. بوی کلم. فکر کردن. بوی لوبیا سبز. نوشتن. بوی لیموی تازه. ادویههایی که بوی دور خونه میده. سکوت بیرون. آمال مثلوثی. بوی شیر نارگیل. فیروز. ظافر یوسف. یوما. بوی نعنا. سعاد ماسی. پرتقال من و تنهاییم میرقصم. لذت میبرم و ناگهان یادم میاد چندماه بیشتر از این تنهایی باقی نمونده. از رقص و آهنگ و آشپزی و نوشتنهای شبونه.