تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

ددلاین

پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۳:۴۵ ب.ظ

بدنم خسته است و کم آورده. با تمام وجود دلم میخواد بشینم یه گوشه و از شدت استرسی که این مدت داشتم و دارم و خواهم داشت گریه کنم. بیشتر از اینکه برای خود استرس گریه کنم، دلم میخواد برای بیخود بودنشون زار بزنم. برای اینکه تهش میدونم و میفهمم که یا ارزش نداشتن، یا با وجود تحمل اون همه استرس تهش نتیجه فرقی نکرده. گند های عجیبی زدم. بی دقتی های فراوونی کردم و اصلا حتی توانِ توبیخِ خودم رو هم ندارم. تو خونه بند نیستم. دستم به کاری نمیره و فقط تمام مدت ایمیل رو چک میکنم ببینم ویزامون اومده یا نه؟ قیمت و تاریخ بلیطهای هواپیما رو بالا و پایین میکنم و دلم میخواد هر چه زودتر فرار کنم ایران. حس میکنم اینجا شده "خونه استرس" و ایران شده "خونه آرامشم."
اینجا برای امثال من، دانشجوی بین الملل و ویزا به دست (چه قدیمی ها چه جدیدی ها)، دنیای ددلاین هاست. هر روز، ولو اینکه واقعا کاری نباشه، مدام اضطراب دارم که شاید کار نکرده ای مونده، شاید یه روزی یه چیزی رو باید پر میکردم و نکردم و الان هست که ویزامون دچار مشکل شه، با یهو از بانک زنگ بزنن بگن کارتتون فلان شده، یا از دانشگاه خبر بگیرم که فارغ التحصیلی عقب افتاده. ددلاین برای تحویل پایان نامه، ددلاین برای حق موندن، ددلاین برای خروج از کشور، ددلاین برای کار پیدا کردن، حتی ددلاین برای پول خرج کردن و تخفیف ها و حراج های جورواجور، از پنیر گرفته تا لباس شب. تازگی ها حتی ددلاین برای خوابیدن هم دارم که اگر ازش بگذره مجبور میشم صبح کله سحر با صدای بولدوز و جرثقیل کنار خونه بیدار شم. دیگه به صورت ناخودآگاه حتی برای جواب دادن به مسیج خانواده و دوست و آشنا و ایمیلِ استاد که فقط لازمه جواب بدم "ممنون" هم ددلاین میذارم. حالم داره به هم میخوره. مغزم داره میترکه. روحم دلش متکا میخواد که توش جیغ بزنه. دلم میخواد برم چند روز گم شم. ترجیحا ایران که ساعت ها کش میان. که انگار هیچ کس هیچ کاری نداره. یه جا که هی حواسم به روز و ماه و سال نباشه و هی منتظر نباشم یکی زنگ بزنه یا ایمیل بده که به خاطر اینکه دیروز توی فروشگاه دستتون رو کردین تو دماغتون، باید تا ده روز دیگه خاک کانادا رو ترک کنید (حالا تازه این کانادایی ها بدبخت ها مهربون هستن). دلم میخواد برم یه جا که استرس الکی به خاطر یه مشت ددلاینِ واقعی و توهمی و شخصی و رسمی رو دوشم تلمبار نشده باشه. 
آخه حتی اسمش هم روشه لعنتی، "خط مرگ Dead Line." داریم از این با مسماتر؟


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۱۲
راحله عباسی نژاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی