تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

حلقه | My Precious

يكشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۰۰ ب.ظ

دلخور بودم. همین طور از الکی و مثلِ اوقاتِ قبل. دلخوری هایم مانندِ نوعی اعتیاد شده. غصه میخورم. غصه ام را جوری که به او بَر بخورد منتقل میکنم. ناراحت می شود. ناز می کشد. اشک می ریزم. اشک هایم را پاک میکند. بغل میکند. آرامم می کند و بعد انگار که ریست شده باشم ، دوباره مثل روز اول عاشق میشوم. گفته بودم که احمقانه ترین اتفاق این است که حتی وقتی از خودش ناراحتم ، فقط او می تواند شادم کند. درد اوست و درمان هم او. این بار هم به دلایلی که البته منطقی بود منتها واکنشم به آن ها نا متعارف و غیر منطقی، ناراحت بودم. خمارِ ناز خریدن شاید. صبح بر خلاف بسیاری از اوقات حواسم به حلقه بود. این بار ولی حواسم بود که به عمد دست نکنم. ناراحت بودم و انگار این تنها وسیله ای بود که میتوانستم با دست نکردن به خودم اثبات کنم  از او غمگین و عصبانی ام. دید و مثل همیشه که برای تاکید بر عمقِ ناراحتی میگوید حقیقتا این دفعه ناراحت شده است از نبودِ حلقه عصبانی شد. برای دفاع از حرکتم گفتم که بیش از اندازه ناراحت بودم و منظور خاصی نداشتم و دوباره دست میکنم و خودش هم اگر بود همین کار را میکرد. گفت هرگز. گفت برای من این حلقه یعنی تمامِ وجودِ راحله و تمامِ وجودِ راحله یک دلخوریِ پیش آمده نیست که به خاطرش حلقه از دستم بیفتد. از آن روز جز برای واجبات حلقه از دستم نیفتاد. صبح تا شب و شب تا صبح. انگار واقعا محمد را در او می دیدم. نه که دیوانه شده باشم. نه. انگار حضورش را برایم تداعی میکرد. حتی شبی که باز از دستش ناراحت بودم و شب، انگشتِ حلقه به بغل خوابم برد.  تو گویی محمد آن جاست. کنارم روی تخت. صبح حلقه را که توی دست دیدم نه اینکه ناراحتی رفته باشد. نه. اما حلقه یادم انداخت که تا چه حد دلم میخواهد مشکل حل شود. که محمد را ببینم. حرف بزنم و مشکل رفع شود. محمد را دیدم. حرف زدیم و همچون همیشه خوشحال تر از روزهای قبل به خانه برگشتم و در تمامِ مسیر حلقه را نگاه می کردم. این یادآورِ عزیز که به من گفت که تا چه اندازه بازگشت به مسیری که محمد در آن هست برایم ارزشمند است و تا چه اندازه تمایل به بحث، جدل، حرف و حتی دلخوری و بعد بازگشتِ بی تغییر و یا با تغییرِ مثبت به ماقبل از بحث و جدل به عنوانِ حسن ختام، برایم با معنی و لذت بخش و محرک است. آنچه که به اشتباه در ذهن ما جا افتاده این است :

" ازدواج می کنی پس برای رفع مشکلات و موانع باید بکوشی، چرا که مسیر بلند مدت است"

حال آنکه گزاره ی صحیح این است : 

" آن چنان رفع مشکلات و شیرینیِ پس از هر جدلی سر ذوق آورنده است که دلم می خواهد تا ابد با محمد بر سر و کله ی هم بکوبیم ، آنچنان رجوع به محمد برایم عزیز است که حاضرم هزار باره دلخور شده و هزار باره اثبات کنیم که هیچ چیز دوست داشتنمان را به مخاطره نمی اندازد، پس چه بسیار احمق باید باشیم که با هم بودنمان را عرفا و شرعا و قانونا ابدی نکنیم"

نظرات  (۳)

واای راحله! چقدر باورم نمی‌شه این تویی!! چقدر خوب نوشتی! احساس می‌کنم چقدر همه چیز بهتر از اونیه که تو ذهن منه...
پاسخ:
:))) چراااااااااااا ؟ خوشالم ولی ممنون :*
ای جااااااااااااااااااااآانم
خیییلى درس دارم ولى سیر نمیشم از گشتن تو وبلاگتون!! اینجا هم که کاملا همزاد پندارى کردم👍☺️
پاسخ:
لطف دارید:) خوشحالم که دوست داشتین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی