تعلیق

تعلیق

به خودم اومدم و دیدم که زندگیم شده پر از ذوق و هیجان و البته اضطراب و کمی هم ترس برای آینده ای پر از عدم قطعیت ها و ناشناخته ها و البته موفقیت ها و شکست ها. آینده ای که به جز یه تصویر تار چیزی ازش ندارم، اما میدونم دارم به سمتش حرکت میکنم و با هر قدمم، خودم و خودش بهش سر و شکل میدیم. این شد که اینجا شد "تعلیق." تعلیقی (انگلیسی: Suspense) که به قول ویکی پدیا جان: " به حس و کشش تنش‌آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل‌پیش‌بینی و مرموز گفته می‌شود."

عضویت در خبرنامه معرفی کتاب
کتابخونه

خونده‌های اخیر

The Bell Jar
really liked it
I finished this book more than two weeks ago, and I was too glad I am done with it that totally forgot to write a review, though it has been haunting me since. A semi-autobiographical novel about depression and suicide (and suicidal thou...
بیروت ۷۵
liked it
tagged: soon-to-be-read
همسایه ها
it was amazing
tagged: ادبیات-زندان

goodreads.com

کتابهای رو طاقچه، زیر تخت، توی کیف، توی دست، و به تازگی توی گوش و توی کیندل

Electric Arches
tagged: currently-reading
The Art of the Novel
tagged: currently-reading
آخرین انار دنیا
tagged: ادبیات-جنگ-و-ضد-جنگ and currently-reading
فاوست
tagged: currently-reading

goodreads.com
شبکه اجتماعی جات
بایگانی

تراژدی

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۴ ق.ظ

یک وقت ها ،شاید برای لحظه ای، شاید حتی برای چند میلی ثانیه، آدم به طور غیر منتظره ای آمادگی پذیرش یک تراژدی را دارد. یک تراژدی از آن انواع خاص و شوک آمیزش. اصلا چیزی ورای آمادگی. گاهی این دلِ آدمی می خواهد یک خبر بد بشنود. مثلا کسی از در بیاید تو و بگوید که سرطان دارد. که تا دو ماه دیگر بیشتر زنده نیست. در این "گاهی"، آدم ها آنچنان استوار و آن چنان صبور و آن چنان آرام می شوند که شاید تا آخر عمرشان دیگر هرگز فرصت چنین تجربه ای را نداشته باشند. در این "گاهی" ، جوان ناگهان بزرگ می شود و گاهی چنان پخته عمل می کند که هوس می کند تا به آخر عمر زندگی به همان منوال بگذرد. 

راز تراژدی در غیر منتظره بودنِ آن است. راز تراژدی در ضربه ای است که آن چنان کاری و عمیق فرود می آید که آدم ها برای مدتی، هر چند کوتاه، از زندگی کَنده می شوند. دقیق تر بخواهم بگویم ، راز تراژدی در آن است که چند لحظه، که به چند روز هم می تواند برسد ؛ اطرافیان ، محیط، و به طرز مسخره ای خودِ " زندگی " به تو این اجازه را می دهند که از "زنده مانی" کنده شده و لختی "زندگی" کنی. راز تراژدی در آن تغییر جهتی است که به زنده مانیِ آدمی می دهد. به آن چند صباحی که پیش خودت می نشینی و دو دو تا چهار تا می کنی. دو دو تا چهارتای جون دار و حسابی. راز تراژدی در آن بی پروایی و بی قیدی آدمی است که دنیای بیرون را برایت محو می کند و تو به هر آن کار و رفتاری که سال ها می خواستی دست می زنی.

تراژدی می تواند همچون آتشی باشد که بچه ققنوسی را از خاکستر می زایانَد. همان اندازه تیز. همان اندازه داغ. و به همان اندازه دلهره آور. اما ورای تمامی این خصلت ها آرامش دهنده. یاری دهنده و رهایی بخش. 

تراژدی را نباید طلب کرد. تراژدی را نباید در دسته بندی های ابلهانه ی مردمی جای داد. تراژدی را نباید به دیگران نمایاند. نباید گروهی برگزار کرد. نباید منتظر صاعقه نشست. باید زنده مانی را بی وقفه ادامه داد تا شاید یک روزی و یک ساعتی و یک لحظه ای، یک تراژدی از آسمان بیاید. یک تراژدی که لزوما از جنس مرگ و میر نیست. از جنس بدبختی نیست. تراژدی در تعریف های مرسوم جای نمیگیرد. گاهی ازدواج دوستی هم تراژدی است. و تو محکومی که این تراژدی را فُرادی ادا کنی. در خلوتِ تاریکی که شاید سال هاست به آن سرکشی نکرده ای. خودت و خودت و خودت. 

همین.

نظرات  (۳)

چقدر خوب بود راحله این... چقدر این تراژدی واسه من تکرار شد در سال قبل :( ۳تا همدمم تو خوابگاه رو یکی پس از دیگری از دست دادم انگار...
پاسخ:
:( بله حقا که تراژدی بودن ...
تراژدی می تواند همچون آتشی باشد که بچه ققنوسی را از خاکستر می زایانَد. . . خیلی خوب بود متن .. !!!
پاسخ:
ممنون :)
مرررررررررررررررررسی راحله خییییییییییلی خووووووووب
پاسخ:
:) راضیم که راضی هستی :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی